عکس جدید عاشقانه و رمانتیک ماهچهره خلیلی و همسرش ابراهیم اشرفی
ماهچهره خلیلی و همسرش
ماهچهره خلیلی، خواهرش گلچهر و مادر
عکس جدید ماهچهره خلیلی و پسرش
ماهچهره خلیلی در دروان بارداری به همراه همسرش
ماهچهره خلیلیو همسرشابراهیم اشرفی (تصویر بردار)
ماه چهره خلیلیو همسرشابراهیم اشرفی – اکران خصوصیاستراحت مطلق
جشن تولدماهچهره خلیلیبا عوامل و بازیگران فیلم مهمان
ماهچهره خلیلیو همسرشابراهیم اشرفی
ماهچهره خیلی و همسرشابراهیم اشرفی
ابراهیم اشرفینام شوهر ماهچره خلیلی است
عکس جدید شراره رخام و ماه چهره خلیلی تابستان 93
بیوگرافی ماه چهره خلیلی
ماه چهره خليلي متولد 25 دی ماه 1355 در تهران است. وي داراي مدرك فوق ليسانس معماري از دانشگاه اكسفورد انگلستان مي باشد. وي دوره بازيگري را در method school در لندن گذراند و در سال 1382 براي اولين فعاليت سينمايي خود جهت بازي در فيلم چشمان سياه بعد از 22 سال به ايران آمد و دوره ديگري از بازيگري و كارگرداني را در مؤسسه سمعي و بصري استاد سمندريان در سال 84 پشت سر گذاشت. ماه چهره خليلي نوه دختري پروين سليماني در سريالهاي «در چشم باد»، «مختارنامه» و «كلاه پهلوي» ايفاي نقش نموده است از جمله فعاليت هاي ديگر وي فيلمسازي فيلم كوتاه و مستند/ داستاني «عيد قربان» (مراسم عيد قربان از ديد قرباني) مي باشد كه برنده جوايز بسياري از جشنواره هاي مختلف از جمله جشنواره فيلم سان فرانسيسكو 2006 شده است.از فعالیتهای هنری اش می توان به سن پترزبورگ ، سایه وحشت ، موش ، پرونده هاوانا ، تله ، نقاب ، چشمان سیاه ، در چشم باد ، کلاه پهلوی ، نردبام آسمان ، مختارنامه نام برد.
مصاحبه با ماهچره خلیلی
خانم ماه چهره خلیلی، چطور شد به انگلستان رفتید و با چه انگیزه ای به ایران برگشتید؟
من سال 1363 خورشیدی به همراه خانواده ام به انگلستان رفتم و سال 81 بعد از هجده، نوزده سال به ایران آمدم. برگشتم، برای یک سری سؤال و جواب هایی که در مورد کشورم برای خودم پیش آمده بود. آن موقع مادربزرگم را درست نمی شناختم و فقط از طریق فیلمهایش او را می شناختم. ایشان خیلی دوست داشت طرف سینما بیایم. ابراز علاقه من برای دیدن اهالی سینما با عث شد به اتفاق مادربزرگم به دیدن آقای ملک مطیعی، خانم فروزان و خانم نادره برویم.
چگونه وارد سینما شدید؟
دفتر آقای ایرج قادری نزدیک خانه مادربزرگم بود. آنها در طی 30 سال حدود 5 تا 6 فیلم با هم کار کرده بودند. به اتفاق مادربزرگم به آنجا رفتیم. آقای قادری به من گفتند در فیلم من بازی میکنی؟ من گفتم اینجا زندگی نمیکنم باید برگردم انگلیس. اون موقع سردبیر یک روزنامه بودم. گفتند من یک سناریو دارم که خیلی مناسب شماست. دوست دارم شمابازی کنی. ولی فیلمنامه آماده نیست. تا آماده بشود 8 تا 9 ماه زمان می برد. هر زمان که آماده شد شما را خبر می کنیم. همینطور هم شد تماس گرفتند و فیلمنامه را با یک مسافر فرستادند. من باورم نمی شد چون تا آن موقع فیلمنامه نخوانده بودم و نمی دانستم شکل و فرمتش چگونه می باشد. خواندم و از نقش خیلی خوشم آمد. نقش یک دختر کور. از نظر من نقشی که پیشنهاد شده بود خیلی خوب بود، در ضمن آقای قادری همیشه معرف بازیگران خوبی بوده اند. از طرفی هر وقت به فیلمهای مادربزرگم نگاه میکردم می گفتم چه خاطره خوبی از جوانی خودشان برای ما بجا گذاشته است. گفتم خب، من هم یک خاطره خوب از خودم بگذارم. این شد که با توجه به اطمینانی که مادربزرگم به آقای قادری داشتند پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. آمدم تست بازی و گریم دادم و تمرین کردم تا فیلمبرداری شروع شد. آن چهار ماهی که در ایران بودم خیلی روی لهجه و زبان فارسی کار کردم. من لهجه نداشتم ولی در تکلم زبان فارسی کند بودم. یعنی دنبال کلمه میگشتم. می توانستم بجای کلماتی که یادم نبود معادل انگلیسی استفاده کنم ولی دوست نداشتم اینکار را بکنم چون زیبا نیست. کار که تمام شد من به لندن برگشتم. علاقه ای که به پشت صحنه داشتم باعث شد من در لندن نه ماه کلاس بازیگری ببینم.
در این مدت کاری پیشنهاد نشد؟
چرا، درست روزیکه فیلمبرداری “چشمان سیاه” تمام شد فیلم “شمعی در باد”کار خانم پوران درخشنده پیشنهاد شد ولی من باید به انگلستان برمی گشتم و نتوانستم کار کنم. رفتم لندن و بعد از آن دوره فشرده بازیگری، اتفاقی افتاد که من مجبور شدم با مادرم به ایران بازگردم. من با دکتر کریمی نویسنده “چشمان سیاه” تماس گرفتم تا بخاطر شرکت ایشان در مراسم ختم دایی ام، آقای حسین فرهادپور شیرازی، تشکر کنم که ایشان از من خواستند به دفتر آقای جوزانی در هفت تیر بروم. به آنجا رفتم و آقای کریمی، من و آقای جوزانی را به یکدیگر معرفی کردند. آقای جوزانی گفتند من یک سناریو دارم که نقش اصلی آن خیلی به شما می آید. بازی میکنید؟ که من گفتم نه می خواهم برگردم. یک تابلوی بزرگ از تصویر یک زن شمالی پشت سرشان بود که گفتند نقش اصلی فیلم خیلی شبیه به این عکس است که اصلیتش کرد است. داستان را برایم تعریف کردند و بعد متقاعدم کردند که فیلمنامه را بخوانم. چهار قسمت اول را که خواندم آنقدر زیبا بود که جذب داستان “در چشم باد” شدم. خب قرارداد 10 ماهه بستم ولی سه سال و نیم طول کشید و این کار باعث شد در ایران بمانم. فیلمبرداری “در چشم باد” هنوز ادامه دارد ولی کار من یکسال پیش تمام شد.
موضوع فیلم در چه موردی بود؟
داستان از زندگی من و همسرم که نقشش را آقای سعید نیکپور بازی کردند شروع می شود و تا بچه دار شدن فرزندان ما ادامه می یابد. من از 24 سالگی تا 55 سالگی را بازی کرده ام.
پس سر این کار گریم سنگینی هم داشتید؟
بله
خانم خلیلی، شما در “چشمان سیاه” با نقش اصلی شروع کردید و در ادامه نیز این روند را ادامه دادید. ولی در “نقاب” نقش فرعی دارید. چرا؟
”نقاب” فیلم دوم من بود که چهار سال پیش کار شد و من در آن حضور افتخاری داشتم. آن موقع در سریال “در چشم باد” بازی میکردم که در آنهم نقش اصلی را داشتم. هیچکاک حرف قشنگی می زند. میگوید:”برای تهیه یک فیلم خیلی خوب و موفق شما به سه عامل نیاز دارید. اول یک فیلمنامه، دوم یک فیلمنامه خوب و سوم یک فیلمنامه خیلی خوب”. یعنی وقتی فیلمنامه خوب باشد، شما مطمئن هستید که فیلم موفق خواهد بود. فیلمنامه “نقاب” از این نظر عالی بود. وقتی فیلمنامه را خواندم آنقدر جذاب بود که من سریع جذب فیلم شدم و قرارداد بستم. بعد از “نقاب” من سریال “مختارنامه” را بازی کردم که سه سال طول کشید و یک ماهی هست که نقش من در آن تمام شده است. در “مختارنامه” هم نقش اصلی را دارم. نقش خواهر مختار که کاراکتر خیلی منفی و بدی دارد. حتی بدتر از کاراکتر قطام در سریال امام علی که خیلی وقتها خودم هم از آن می ترسیدم. کار بعدی من “پرونده هاوانا” بود که باز به اتفاق خانم کریمی در فیلم حضور داشتم که من نقش زن امین تارخ را بازی کردم. بعد از آن “تله” را بازی کردم که باز نقش اول را داشتم.
در “تله” هم نقش اصلی را داشتید؟
بله، در کنار آقایان گلزار و امین حیایی و خانم مهناز افشار. من بازیگر نقش اول زن فیلم را بازی کردم. شما فیلم “تله” را دیده اید؟
نخیر من ندیدم
فیلم را ندیدید! پس خیلی کار بدی کردید که آمدید با من مصاحبه می کنید (خنده) . بعد از تله، فیلم “می ترسم پس دروغ میگویم”، کار خانم میلانی را بازی کردم که همه بازیگران هر کدام دو پلان بازی کردند. بعد “کلاه پهلوی” را بازی کردم که نقش زن دیپلمات انگلیسی را بازی کردم.
شما برای انتخاب نقش چه معیاری دارید؟
در درجه اول، فیلمنامه خوب و البته کارگردانی که به توانایی هایش اطمینان داشته باشم.
انتخاب نقش هایی که باید زبان انگلیسی را بلد باشند علت خاصی دارد؟
همیشه اینطور نیست. درست است چند نقش که باید زبان انگلیسی بدانند بازی کرده ام. مثلا در “نقاب” نقش دختر ساده ای را داشتم که زود گول می خورد. هنر خوانده و نمی تواند با جامعه اش ارتباط داشته باشد. آنقدر ضعیف است که نمی تواند بار مشکلات را تحمل کند و در آخر خودکشی می کند و در فیلمنامه هم هست که این دختر اصلا در کشور نبوده است. ولی در “کلاه پهلوی” من نقش یک زن انگلیسی را که کت و دامن انگلیسی تن میکند و البته با یک گریم متفاوت مثلا موی بور، ابروی بور، کک و مک و چشمهای آبی دارد، بازی میکنم. ولی من یک توضیح در مورد انگلیسی صحبت کردنم باید بدهم. من در تمام این فیلم ها با لهجه های متفاوت انگلیسی صحبت کرده ام. مثلا در همین “کلاه پهلوی” با لهجه خاصی صحبت میکنم. متأسفانه در ایران بازیگری که به زبان انگلیسی مسلط باشد، نیست و یا اگر هم باشد با لهجه آمریکایی صحبت می کند. قبول دارم که بخاطر تسلط من به زبان انگلیسی پیشنهادهای زیادی به من می شود. ولی باید بگویم خیلی از این پیشنهادها را رد کرده ام.
قبول دارید دانستن زبان انگلیسی به اجرای بعضی از نقشهایتان خیلی کمک کرده است؟
خیلی. من بچه که بودم پدرم همیشه به من توصیه میکرد این زبان را بخوان، آن زبان را بخوان و اعتقاد داشت هر زبان دیگری را که بلد باشی تو دیگر یک نفر نیستی بلکه دو نفر هستی که می توانی با دنیای جدیدی ارتباط برقرار کنی.
در فیلمهای دیگر چطور؟
من غیر از این فیلمهایی که نام بردم در فیلم “همیشه مادر” به کارگردانی آقای شاهد احمدلو بازی کردم که عید امسال پخش شد و نقش یک دختر دورگه را دارم که مادرش آبادانی و پدرش انگلیسی است. پدر، بعد از فوت در وصیت نامه اش برای دختر فاش میکند که مادرش نمرده و در ایران زنده است. حالا دختر برمیگردد تا مادر را پیدا کند.
پس با آقای شاهد احمدلو هم کار مشترک دارید؟
بله
سر همین فیلم با هم آشنا شدید؟
نخیر، من از قبل این فیلم، با ایشان آشنا شدم. سر فیلم “تله” که من بازی داشتم آقای احمدلو برای دیدن آقای توکل نیا که در فیلم “اگه میتونی منو بگیر” با هم همکاری داشتند، سر صحنه می آمدند که ما بهم معرفی شدیم. در آن زمان منکه تازه برای فیلم “عید قربانی” از جشنواره سانفرانسیسکو جایزه گرفته بودم، فیلمم را برای تماشاکردن به ایشان دادم و این نقطه شروع بود.
خانم خلیلی در قبول کردن نقشهایتان، پول چقدر تأثیر دارد؟
پول در مرحله آخر است. ابتدا سناریو پیشنهاد می شود. نقشم باید خوب باشد. بعد گروه را در نظر میگیرم. همه چیز که خوب بود تازه به قرارداد می رسیم.
تا حالا شده بخاطر پول نقشی را نپذیرید؟
نخیر، بستگی دارد. بعد از بازی در “چشمان سیاه” و “نقاب” و یک سالی که از فیلمبرداری در “چشم باد” می گذشت، “مختارنامه” پیشنهاد شد و بخاطر خود نقش و بزرگی پروژه و خوب بودن گروه بخصوص اعتمادی که به آقای میرباقری بعنوان کارگردان داشتم، باعث شد من سفید امضاء کنم. درحالی که نقش به خیلیها پیشنهاد شده بود و به توافق نرسیده بودند، که قسمت من شد.
شما سابقه گریم هم دارید ولی در ایران تا حالا کار گریم نکرده اید. چرا؟
الان دوست دارم بیشتر به بازیگری بپردازم. درست است که من در لندن آموزش گریم دیدم و گریم خواندم. حتی در آنجا گریم تدریس کردم و شرکت گریم داشتم.
از فیلم هایی که ساخته اید یا در حال ساخت دارید برایمان بگویید؟
فیلم “عید قربانی” را ساخته ام و در حال حاضر فیلم “ستاره من پروین” را در دست ساخت دارم. دغدغه من، مستند سازی ست. من دو فیلم داستانی هم ساخته ام ولی چون هدفم ساخت فیلم داستانی نیست از آنها نام نبرده ام.
برای ما نام می برید؟
فیلم “آبی” که در مورد طلاق بود و زمانش هم چهار دقیقه است. اسم فیلم دیگرم ”کجکی” بود که ماجرای یک روفتگر افغانی را دنبال می کرد. “کجکی” در جشنواره بهزیستی شرکت کرد.
آیا ورود شما به عرصه کارگردانی، مانند بازیگری اتفاقی بوده و یا انگیزه خاصی را دنبال می کنید؟
ببینید، بعد از دوره تئاتری که در لندن دیده بودم، وقتی به ایران برگشتم به آموزشگاه بازیگری استاد سمندریان مراجعه کردم که حدود 2 سال بصورت پاره وقت در کلاسها شرکت کردم. خیلی کمکم میکرد. هم برای بازی و هم برای زبان و فن بیان. یکی از کلاسهایی که سال 84 در آموزشگاه داشتم برای آقای فخیم زاده بود که کارگردانی و بازیگری را آموزش میدادند. من با آقای فخیم زاده سر سریال “مختارنامه” همبازی بودم. آقای فخیم زاده نقش عمرسعد، شوهر من را بازی میکردند که من به لج برادرم مختار، به همسری عمر سعد در آمده بودم. سرکلاس، ایشان با توجه به آشنایی قبلی، مدام به کارگردانی می پرداختند و به من توصیه میکردند به کارگردانی توجه کنم. البته جرقه ها از قبل زده شده بود. چون آنجا خیلی دوست داشتم ببینم کارگردان چه کار میکند. کنجکاو بودم این چه بود که کارگردان نوشت یا اینکه دکوپاژ چیست. از کار کارگردان خیلی خوشم می آمد و احترامی که به کارگردان میگذارم مثل احترامی ست که یک بیمار به دکتر قلبش و یا جراحی که زندگی اش در دست اوست میگذارد. بهرحال انگیزه ای که آقای فخیم زاده به من داد خیلی مؤثر بود. داستان “آبی” را در دست داشتم و به من میگفتند برو درستش کن. اولش برایم خیلی سخت بود ولی بعد از مدتی که کار کردم از کارگردانی خیلی خوشم آمد.فیلم “عید قربانی” جایزه های فراوانی را در جشنواره های داخلی و خارجی نصیب شما کرد.
ایده فیلم از کجا آمد؟
از آنجا که علاقه قلبی من مستندسازی ست، در محرم دو سال قبل که از دستجات سینه زنی و زنجیرزنی فیلم میگرفتم با دیدن بریدن سر گوسفندها، این فکر به ذهنم رسید که ممکن است هر کدام از آنها با هم زن و شوهر باشند و گوسفندان دیگر، با تماشای قربانی شدن این گوسفند چه احساسی دارند؟ داستان فیلم مستند “عید قربانی” هم از اینجا می آید که یک جفت گوسفند عروس و داماد را برای قربانی شدن می آورند و عروس را جلوی داماد قربانی میکنند. وقتی که عید قربان همان سال به بندرترکمن دعوت شدم، چون آنجا مراسم ویژه ای در عید قربان برگزار میکنند، من دوربینم را برداشتم و از تصاویر قربانی شدن گوسفندها فیلم گرفتم. حدود 4 ساعت فیلم داشتم که از داخل آن، فیلم “عید قربانی” را ساخت.
چند گوسفند برای فیلم “عید قربانی” سربریده شد؟
البته در فیلم به نظر میآید که این گوسفند ها در مقابل هم سر بریده می شوند اما در اصل فیلم بصورت مستند میباشد و تصاویر به یکدیگر کات می خورند. چون امکان ساخت این فیلم بصورت داستانی برای من مشکل بود. تصور کنید چند تا گوسفند باید قربانی می شد تا این فیلم ساخته شود. به هرحال خود من هم مخالف این کار هستم و اگر گوسفندی را سر می بریدیم، آنوقت نقض غرض می شد بنابراین هیچ گوسفندی را سر نبریدیم.
تمام کارهای فیلم را خودتان انجام دادید؟
تهیه فیلم، کارگردانی، تصویر برداری و همچنین نوشتن فیلمنامه را خودم انجام دادم ولی تدوین فیلم را آقای ایمان کارجو بعهده گرفتند که ایشان بخاطر همین فیلم در جشنواره گرانادای اسپانیا جایزه بهترین تدوین فیلم کوتاه را گرفتند. نریشن روی فیلم را هم خانم فریبا متخصص گفتند.
برای ما کمی از قصه فیلم بگوئید؟
فیلم از زبان گوسفندی ست که قرار است قربانی شود. از همان ابتدا داستان خود را بیان میکند و زمانی هم که میخواهند او را قربانی کنند به شوهر خود می گوید،این خواست خداوند است و سرنوشت ما اینگونه رقم خورده، تو نگران من نباش و تو هم به من خواهی پیوست.من دیالوگهای این فیلم را ابتدا به انگلیسی نوشتم و سپس آنها را توسط آقای ناظمی که مدیر یک نشریه ادبی در اصفهان هستند به صورت شعر برگرداندم. هدف من این بود که نشان بدهم این گوسفند بر عکس آنچه که در تکه کلامهای مردم عنوان می شود، بسیار می فهمد.
این فیلم چند جایزه برد؟
این فیلم در جشنواره های مختلف جایزه هایی را بخود اختصاص داد. اولین جشنواره ای که فیلم در آن شرکت کرد، جشنواره فیلم فرهنگی سفر در چهار محال بختیاری بود که جایزه اول را نصیب خود کرد. بعد از آن جایزه بهترین فیلم کوتاه “سانفرانسیسکو” را بردم. در گرانادا جایزه بهترین تدوین را گرفت و در بروکسل هم جایزه بهترین فیلم ویژه مستند را از آن خود کرد. به هر حال از آنجایی که مستند سازی را از فیلم داستانی، شیرین تر میدانم بسیار تشویق شدم تا ساخت مستند را ادامه دهم.
و بعد هم مستند “ستاره من پروین”؟
دقیقا. بعد از فیلم “عید قربانی” ساخت فیلم مستندی از زندگی مادربزرگم، خانم پروین سلیمانی را شروع کردم. همیشه پیش خودم می گفتم چرا هیچ کس از زندگی مادربزرگم فیلمی تهیه نمی کند. بهر حال ایشان یکی بازیگران قدیمی سینما و تلویزیون هستند. ایشان بالای سیصد فیلم سینمایی را در کارنامه خود دارند. به همه اینها کار دوبله و رادیو را نیز اضافه کنید. ایشان قبل از اینکه تلویزیون در ایران شروع به کار کند ، هنرمند فعالی بوده اند. انجام این کار را به نوعی وظیفه خود میدانستم. موضوع صندوقچه را که حتما میدانید.
کدام صندوقچه؟
مادر بزرگم عید پارسال صندوقچه بزرگی را که با وانت حمل کرده بودند بعنوان عیدی برایم فرستاد. ایشان تمام فیلمنامه هایی که در دوران بازیگری خود نگهداشته بودند به اضافه تمام جوایز، تقدیرنامه ها، لوح ها، نمایشنامه ها و عکسهای خیلی قدیمی را در درون این صندوقچه نگهداشته بودند. از عکسهای قدیمی می توان به عکسی اشاره کرد که مادربزگم را با خانم نادره در سن هجده سالگی روی صحنه نشان می دهد که واقعا این صندوقچه برای من حکم یک گنجینه را دارد. بهرحال از شهریور سال قبل کار ساخت این مستند را شروع کردم. هر چند که دوست دارم تا شهریور امسال که جشن خانه سینما برگزار می شود کار آنرا به اتمام برسانم. منتها بستگی به بقیه دارد. مثلا من قسمتهایی که فقط مادربزرگم حضور دارد را کار کرده ام که حدودا شصت درصد کار را تشکیل می دهد اما تنظیم وقت با کسانی که باید با آنها مصاحبه کنم بسیار سخت است. مثلا چند روز قبل بعد از مدتها توانستم با آقای محمد ورشوچی مصاحبه کنم که از سن بیست سالگی با مادربزرگم در زمینه تئاتر همکار بوده اند.
عوامل تولید این پروژه چه کسانی هستند؟
تهیه و کارگردانی این کار با خودم میباشد و آقای احمدلو تدوین آن را انجام میدهند. تصویر بردار آقای عبدالله عبدی نسب، و صدابردار نیز آقای علی اسکندرزاده هستند.
خانم ماه چهره خلیلی با توجه به اینکه شما از کودکی به انگلستان رفتید و حدود بیست سال هم در آنجا زندگی کرده اید، با اینحال زبان فارسی را بسیار خوب صحبت میکنید لطفا برای ما توضیح می دهید که چگونه اینقدر به زبان فارسی تسلط پیدا کرده اید؟
من زبان فارسی را بعد از انگلیسی یاد گرفتم. حدود پانزده سالم بود که به کلاسهای یادگیری زبان فارسی رفتم و تا شش هفت سال بطور فشرده روی زبان فارسی کار کردم تا جایی که دیگر شعر فردوسی را نیز بخوبی می فهمیدم حتی خط نستعلیق را هم یاد گرفتم البته این را هم باید بگویم که پدر و مادرم از همان ابتدا در منزل با من فارسی صحبت می کردند.
به نظر من پیشرفت شما در سینما در این چهار سالی که در ایران هستید بسیار قابل توجه بوده است، نظر خود شما در این مورد چیست؟
خیلی ممنون. ببینید، یا من وارد کاری نمی شوم و یا اگر وارد شدم تلاش میکنم با همه وجودم آنرا تا آخر ادامه دهم.وقتی که من در انگلستان کارهایم را جمع و جور کردم و برای بازی در سریال” در چشم باد” به ایران آمدم، فردای همان روز ورود به ایران، به ماسوله رفتم در حالی که من تا آن زمان ماسوله را ندیده بودم. در آنجا برای اقامت گروه، خانه های کاه گلی ساخته بودند. آنجا سوسک، موش، خروس، بوقلمون،شتر، خلاصه همه جور حیوانی بود. درحالیکه من در وسط لندن زندگی کرده بودم و تا آن موقع با هیچ حیوانی تماس نداشتم. زمانی که در ماسوله از سر صحنه فیلمبرداری می آمدیم، سر تا پای ما پر از گل و لای بود در حالی که ما حتی آب گرم درستی هم نداشتیم. سردی هوا و دوری ازخانواده را هم اضافه کنید و با اینکه لحظات سختی را مخصوصا در روزهای اول داشتم اما من تصمیم خودم را گرفته بودم. در پروژه “مختارنامه” هم، سختی دیالوگهای آقای میرباقری برای من ایجاد مشکل کرده بود طوریکه دیالوگها را برایم به انگلیسی می نوشتند تا من معنی آنها را بهتر بفهمم. همین مسئله باعث شد تا من نزد آقای سمندریان بطور خصوصی آموزش ببینم. سینما برای من یک موضوع جدی ست. یک امر کاملا مقدس، که کار در آن برای من بسیار دوست داشتنی است.
در مورد تحصیلات و فعالیتهای مختلفی که در انگلستان داشتید برایمان بگوئید؟
من فارغ التحصیل آکسفورد در رشته معماری هستم. در دوران دانشجویی مقالات زیادی را برای مجلات مد و زیبایی می نوشتم. چون در آن موقع آموزش گریم هم میدیدم بنابراین نسبت به کالاهای جدیدی که در این زمینه به بازار می آمد اطلاعات خوبی داشتم. تحصیلاتم که به پایان رسید، دو سه ماهی را در دفتر معماری کار کردم که محیط مردانه ای داشت و تمام پرسنل آن بغیر از من انگلیسی بودند. در همین زمان نشریه ای که با آن کار کرده بودم، تصمیم گرفت مجله جدیدی را منتشر کند و سردبیری مجله جدید را به من پیشنهاد کردند. من هم چون فضای کار در مجله را خیلی دوست داشتم، این پیشنهاد را قبول کردم.
پس چرا ادامه ندادید؟
شاید به این خاطر که سینما جذابیت بیشتری نسبت به کار در مجله برای من دارد. البته من الان هم کار ژورنال را خیلی دوست دارم مثلا چندی قبل یکی از مجلات داخلی که تازه منتشر شده است مدیریت هنریشان را به من پیشنهاد دادند اما وقتی که به من یک شماره از مجله را نشان دادند، دیدم در همان ابتدا و در صفحه اول مصاحبه با آقای عطاران را چاپ کرده اند. یعنی هیچ ریتمی برای معرفی مطالب مجله در نظر گرفته نشده بود. به این نتیجه رسیدم که امکان رعایت اصولی حرفه ای که در انگلستان بکار می بردم، در اینجا وجود ندارد. رنگ آمیزی ها درست نیست، محل قرار گرفتن جدول و یا پوستر بازیگران مناسب نیست و شما با یک کار حرفه ای و تخصصی روبرو نیستید. برای همین ادامه ندادم.خب برسیم به فیلم “نقاب”. بحثهای زیادی در مورد این فیلم مطرح شده است. حتی چند روز قبل ارشاد از مردم بخاطر اکران این فیلم عذرخواهی کرد.
شما بعنوان یکی از بازیگران این فیلم چه نظری دارید؟
در مورد “نقاب” پرسشهای زیادی از من می شود. فیلمنامه “نقاب” بسیار جذاب بود که البته با توجه به حال و هوا و فضای چهار سال قبل، نوشته شده بود که متاسفانه با مشکلات و جرح و تعدیلهای زیادی روبرو شد. بر عکس آنچه که گفته می شود که داستان فیلم بر جامعه تاثیر منفی می گذارد، من فکر میکنم که داستان فیلم بازتاب ناهنجاریهای موجود در جامعه است. کافیست شما نگاهی به صفحه حوادث روزنامه ها بیاندازید آنوقت مشاهده خواهید کرد که نه تنها فیلم “نقاب” تاثیر منفی بر جامعه ندارد بلکه وجود فیلمی مانند “نقاب” لازم است تا هشداری باشد برای جامعه و دختران جوان که فریب افراد سودجو را نخورند. ما حتی می بینیم که در فیلم، امین حیایی هم بخاطر تنگناهای اقتصادی فریب پارسا پیروزفر را می خورد و اینها بخشی از واقعیتهای موجود در جامعه میباشد.
قاچاق فیلم بحث امروز سینمای ایران است. نظر شما در این مورد چیست؟
من نظر کاملا منفی نسبت به این موضوع ندارم. درست است که این کار سرقت است و کار خوبی نیست ولی مشکل قاچاق بیشتر از آنکه معضلی اجتماعی باشد، معضل تکنولوژی ست. مادر بزرگم تعریف میکند زمانی مردم برای دیدن تئاتر چنان صفهای طویلی تشکیل میدادند که در داخل سالن تئاتر جایی برای سوزن انداختن نبود. اما وقتی تلویزیون آمد دیگر کسی برای تئاتر صف نبست. الان هم همینطور است. شاید تا بیست سال دیگر اصلا دیگر سینمایی نباشد و وسیله دیگری جای آن را گرفته باشد. این گذر زمان است و این مشکل منحصر به ایران هم نیست تمام دنیا حتی هالیوود نیز این مشکل را دارند. با این تفاوت که سینمای ایران خیلی شکننده تر است.همینطور است. وقتی فیلمی در آمریکا به نمایش در می آید. تهیه کننده علاوه بر فروش فیلم از دیگر وسایل تبلیغی فیلم مانند عروسک، لباس و پوستر و خیلی چیزهای دیگر کسب درآمد میکند اما در ایران فیلمساز از این مزایا بی بهره است ضمن اینکه ما در اینجا قانون کپی رایت نداریم.
خانم ماهچهره در حال حاضر مشغول چکاری هستید؟
البته در حال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه ای با نام “جابجا” هستم که طرح آن به شدت مورد استقبال تهیه کننده قرار گرفته و قرار است شاهد(احمدلو) آن را کارگردانی کند. این فیلمنامه را می بایست تا سه ماه دیگر آماده کنم. بغیر از نوشتن فیلمنامه فیلم های کوتاهم، تجربه دیگری در این زمینه نداشتم. هر چند که من سال گذشته دوره های فیلمنامه نویسی و مستند سازی را در لندن گذرانده ام و این اولین تجربه من در زمینه فیلمنامه نویسی ست.
آینده را چگونه می بینید؟
الان اول کار من است و من هنوز در ابتدای راه هستم . خیلی چیزها هست که باید بدانم. هر وقت سر صحنه هستم مدام از عوامل گروه در مورد نحوه کارشان سوال می کنم. بالاخره مطالبی هست که در آینده به کار من میآید. شاید در آینده فیلم بلند هم ساختم هر چند که در ذهنم ایده های بسیاری برای مستند سازی دارم.ن
ظرتان در مورد کارگردانان زن سینمای ایران چیست؟
خب نسبت به همه آنها یک جور حس افتخارآمیزی دارم. در انگلیس فیلم “دو زن” خانم میلانی را نمایش دادند و جایزه هم برد، برای من که آنجا زندگی می کردم این مسئله خیلی جالب ومهم بود که می دیدم یک زن در ایران فیلمی ساخته و فیلمش را در انگلیس نمایش می دهند و اتفاقا جایزه هم می برد.
میان بازیگران زن ایرانی کار کدام را می پسندید؟
من همیشه بازی خانم گلاب آدینه را دوست داشته ام. از قدیمی ها هم کار خانم آذر شیوا را دوست دارم و البته از میان بازیگران قدیمی تر از ایشان هم بازی مادر بزرگم را می پسندم. ببینید اگر شما از من بپرسید که کدام خواننده را دوست دارید و یا بهترین فیلم از دیدگاهت کدامست؟ جواب من اینست که من آهنگ های بخصوص یک خواننده را دوست دارم و یا بازی فردی را در یک فیلم دوست دارم ولی ممکن است در فیلمی دیگر دوست نداشته باشم بنابراین بیشتر به دنبال سلیقه های خودم هستم.
رابطه شما با موسیقی سنتی ایران چگونه است؟
بسیار خوب. عالی. چون دایی من آقای حسین فرهاد پور در شیراز موسیقی کار میکرد و کسی بود که قیچک را معرفی کرد. بهر حال با موسیقی بی ارتباط نبودم و نیستم. در لندن هم چون از ایران دور بودم به فرهنگ، دین و زبان وطنم علاقمندی بیشتری نشان میدادم. اصولا انسان از هر چیزی که دور باشد نسبت به آن مشتاق تر میشود. زمانی که آقای شهرام ناظری در لندن کنسرت می گذاشت، محال بود که نروم. و یا حتما در کنسرت کامکارها که معمولا هر دو سال یکبار در لندن برگزار میشد شرکت می کردم. هر چند که ممکن است ، کسی که در ایران زندگی میکند نسبت به فرهنگ و سنت ایرانی بخاطر اینکه همیشه در دسترسش بوده حساسیت کمتری نشان بدهد.
نگاه اروپایی ها، بخصوص در انگلیس نسبت به سینمای ایران چگونه است؟
سوال خیلی خوبی کردید. سینمای ایران خیلی در اروپا شناخته شده است آنقدر که در آنجا از سینمای ایران قدردانی می شود در کشور خودمان نمی شود. موقعی که من در کلاسهای تئاتر لندن شرکت میکردم، در یکی از کلاسهای بازیگری، آقایی که استاد ما بود از تمامی شاگردان ملیت آنها را می پرسید هنگامی که من به او گفتم که ایرانی هستم، او سریع گفت: کیارستمی ، مخملباف و بعد به شاگردان کلاس گفت که سینما را از این خانم بپرسید. این حرکت استاد برای خود من غیرمنتظره بود چرا که در آن زمان اینقدر شناخت از سینما نداشتم ولی ابهت سینمای ایران در اروپا بسیار زیاد است. چیزی که برای من خیلی جالب بود و شاید خیلیها ندانند اینست که سینمای ایران بالاترین رکورد در کسب جوایز بین المللی سینما در سطح جهان را داراست. فقط “لاک پشتها پرواز میکنند” حدود سی و نه جایزه بین المللی در سطح الف را بدست آورده است. ولی باز سینمای ایران آنطور که باید، شناسانده نمی شود. شاید خودمان در این زمینه کم کاری میکنیم. بعضی اعتقاد دارند که فیلمهای ایرانی به این دلیل مورد توجه قرار می گیرند که به ناهنجاری ها و فقر موجود در ایران می پردازند من اصلا چنین اعتقادی را ندارم. اتفاقا خیلی از ایرانیهای ساکن اروپا نیز به فیلمهای ایرانی از این زاویه نگاه می کنند. پیش خودشان می گویند:”ما بیائیم فیلم ایرانی تماشا کنیم که مثلا دو تا پیت حلبی و یا دو تا معتاد ببینیم، همین قدر که از وطنمان دور هستیم برایمان سخت است حالا دیدن بدبختیهای موجود در ایران دیگر چه جذابیتی دارد؟” در حالیکه من نه تنها این نظر را قبول ندارم بلکه حتی اگر بخواهند فیلم ایرانی تماشا کنند، در سینماها جای خالی پیدا نخواهند کرد چرا که آنقدر برای دیدن فیلمهای کیارستمی و مخملباف ودیگران صف می بندند و از آموزشگاههای سینمایی برای دیدن این فیلمها به سینماهای مخصوص فیلمهای فرهنگی هجوم میآورند که اصلا صندلی خالی پیدا نمی کنید.نکته دیگر اینست که کارگردان ایرانی شخصی را نیاورده، بنشاند و بگوید که تو نقش معتاد را بازی کن که نشان دهیم مثلا در ایران معتاد زیاد است یا مثلا نشان دهیم که در ایران خرابه زیاد است. خب، مگر غیر از این است؟ مگر اینها حقیقت ندارد؟ اگر در فیلمها این صحنه ها هست، یعنی اینها وجود دارد.
فیلمی بوده که از بازی در آن پشیمان باشید؟
من از بازی در فیلمهایی که تا الان بازی کرده ام راضی هستم چرا که با کارگردانهایی کار کرده ام که هم در کارشان عالی بوده اند و هم من نسبت به آنها شناخت داشته ام. مثلا کار آقای رئیسیان را در لندن دیده بودم و جایزه هم گرفته بودند، آقای الوند را که می شناختم و آقای جوزانی را هم که فیلمهایش در دانشگاه های نیویورک تدریس می شود. آقای میرباقری و آقای دری هم که شناخته شده هستند. بهر حال قصد من اینست که همیشه در پروژه های خوب و حرفه ای مشارکت داشته باشم.
حرفی مانده که بخواهید در آخر بیان کنید؟
صحبتی که میخواهم در آخر به آن بپردازم اینست که ما خودمان سینمای ایران را جدی نمی گیریم در حالی که در خارج، از سینمای ایران قدردانی بسیاری می شود. من فیلم “عید قربانی” خودم را مثال میزنم. ببینید من بعد از حدود بیست واندی سال به ایران آمدم. مادرم یک عمر در انگلیس به من اسلام را یاد داده بود و من در ایران فیلمی مستند در مورد مذهب کشورم ساختم. با شناخت کمی که من از ایران داشتم، با اینحال به بندر ترکمن رفتم تا فیلمی درباره عید قربان بسازم ولی تنها یک جایزه از جشنواره سفر گرفتم. هر چند که خیلی لطف کردند ولی این در حالی ست که در جشنواره های خارجی، جوایز بسیاری به من داده شد. تازه در جشنواره سفر هم عده ای انتقاد کردند که شما به این خانم بخاطر بازیگر بودنش جایزه میدهید. سوال من اینست، آیا در جشنواره های خارجی هم میدانستند که من بازیگر هستم. من فیلمم را برای جشنواره های رویش، رشد، قرآن، تبریز و … فرستادم اما آنها حتی حاضر نشدند که این فیلم را نمایش دهند. من جایزه نمی خواستم. من فقط میخواستم فیلمم دیده شود چرا که فیلم اولم بود. می خواستم از نظر دیگران استفاده کنم تا ببینم آیا از پس این کار برآمده ام یا نه؟ آیا میتوانم این راه را ادامه دهم؟ در جشنواره سفر آقایی که شغل قصابی داشت بطور اتفاقی فیلم را دیده بود، پیش من گریه میکرد. می گفت که دیگر نمی تواند هیچ گوسفندی را سر ببرد. می گفت که هیچ وقت فکر نکرده که این گوسفند موقع بریده شدن سرش چه احساسی دارد. خب این برای من خیلی ارزش دارد.
شاید نگاه انتقادی شما باعث شده تا این فیلم را نمایش ندهند؟
درست است که من با سر بریدن گوسفندان مشکل دارم ولی از نگاه گوسفندی که در فیلم حرف می زند، این کار درستی است و ماموریتی ست از جانب خدا.
خانم خلیلی، خیلی ممنون از شما که در این مصاحبه شرکت کردید و این طور صریح نظرات خود را برای ما و خواننده های سایت ایراسان بیان کردید.
ماهچهره خلیل، نگین محسنی، بهاره افشاری و دیگر بازیگران سریال کلاه پهلوی
توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.