گفتوگو با ناتالی متی یك فرانسویالاصل زاده رم، كه زبان فارسی را ۴ سالی بیشتر نیست یاد گرفته هم شیرین است و هم زمان زیادی را میطلبد.
او همسر یك جوان ایرانیالاصل به نام عماد است كه حالا در پاریس زندگی میكند. تنها راه گفتوگو با او، تماس تلفنی با فرانسه بود. یك بار قرار به هم خورد، یك بار هم تازه از خواب بیدار شده بود و به گفته خودش میخواست غذا بخورد.
به هر حال، همه چیز جور شد. این گفتوگو ویژگیهای خودش را داشت؛ اول اینكه زبان فرانسه نمیدانستیم و او شمردهشمرده فارسی حرف میزد و دوم اینكه چندین بار میان مصاحبه، ناتالی ناچار شد به دیكشنری فارسی مراجعه كند چون هنوز تمام كلمات ما را نمیدانست.
با این حال، بعضی كلمات را متوجه نمیشد و قرار شد بعضی سؤالات را به زبان انگلیسی بپرسیم و او هم به انگلیسی پاسخ دهد. بعد هم اینكه سعی كردیم كمی تا قسمتی لحن فارسی حرف زدن او را حفظ كنیم تا فضای گفتوگو دستتان بیاید. مصاحبه همشهری جوان با این هنرپیشه را بخوانید:
● غذا خوردید یا صبحانه؟
بله، بِبَخْشید، آن دفعه زنگ زدید، من مشغول بازی بودم، خانه نبودم.
● الان آنجا دارید در چه فیلمی بازی میكنید؟
یك فیلم كوتاه است كه یكی از دوستان من میسازد به اسم «Loka-devitout». نمیدانم به زبان شما چه میشود. آهان… فكر كنم دل ستاره. عماد هم با من است، اما بیشتر دوست دارد پشت دوربین كار كند.
● ایران را از قبل چقدر میشناختید؟
خیلی خوب نمیشناختم. وقتی كودك بودم دوستی داشتم كه از ۱۰ تا ۱۷ سالگی در ایران زندگی كرده بود و با من همكلاس بود. از او درباره ایران شنیده بودم.
● الان از زندگی با یك مرد ایرانی خوشحال هستید؟
خب، آره (با خنده).
● از مردم ایران چطور؟ از فرهنگ ایران چیزی میدانستید؟
از فرهنگ ایران خیلی خوشم آمد چون چندین بار با عماد به ایران آمدم و با خانواده و دوستانش آشنا شدم.
● با سینمای ایران چطور؟ مثلا چند تا كارگردان و بازیگر ایرانی را میشناسید؟
در فرانسه با سینمای ایران قبل از اینكه به ایران بیایم كمی آشنا شده بودم. عماد خیلی سینما را دوست دارد. عباس كیارستمی، مخملباف، دختر ایشان را میشناختم و چیزهایی هم درباره مهرجویی شنیده بودم.
● بهرام بیضایی چطور؟
نه… یادم نمیآید.
● حسن فتحی را میشناختید؟
قبلا نه، آمد پاریس، رفتم و دیدمش. با آقای زاهدی و چند تا هنرپیشه كه آمده بودند، «كجاها» را دیدند و من هم با آنها بودم.
● حتما آمده بودند «لوكیشنها» را ببینند. شنیدیم شما برای بازی در این سریال ۲ سال زمان گذاشتید؟
آره. من آن موقع ۲۷ ساله بودم و الان كه سریال تمام شده ۲۹ ساله هستم.
● در این ۲ سال به فرانسه هم رفتید؟
۲ سال رفت و آمد داشتم. ۳ ماه در مجارستان، ۲ هفته در پاریس و چند ماه در ایران. شاید همه با هم ۸ ـ ۷ ماه شد.
● عماد چقدر به شما كمك كرد؟ مثل اینكه در خواندن و ترجمه فیلمنامه به شما كمك كرده است؟
كمك… اولینبار برای من خواند. من نمیتوانستم بخوانم چون سخت بود. اولین بار آمد ایران و یك ماه ماند. دومین بار با دختری دوست شدم به نام نازنین كه فرانسه بلد بود. نمیدانم به زبان شما چی میشود. آن «Editor» بود و برای من میخواند.
● تمام سناریوی «مدار صفردرجه» را برای شما خواند؟
نه… فقط سكانسهای بازی من را با نازنین خواندیم.
● در كشور شما هم همینطوری سریال میسازند؟ فكر میكنید چه فرقی میان ساخت سریالهای ایرانی و خارجی هست؟
آها… چی فرق؟
● بله، فرق، dif ference .
فرق هست، ولی زیاد هم معلوم نیست؛ همینجوری هر كسی كه كار میكند در فرانسه همین كار را هم میكنند. وقتی میرسی، میبینی كه فیلمبرداری فرق ندارد ولی وقتی میروی توی «detail، «detail میدانید چیست؟
● بله این جزئیاتی كه به آن اشاره میكنید، چی هست؟
در فرانسه اگر سریال بازی میكنی، مال یك كارگردان نیست، یك گروه كارگردانی میكنند، سریال مینویسند و مثل این سریال كه سی … نمیدانم چه میگویید به فارسی… سی قسمت است.
بله، یك نفر كارگردانی نمیكند. اینجا همه كار مال آقای فتحی بود؛ از اول خودش آن را نوشته و كارگردانی كرده است.
● درباره سارا و خانمهای ۵۰ سال پیش ایران كتابی خواندید؟
نه لازم نبود بدانم. فقط باید در فیلم میدانستم. ولی برای كار كردن در ایران خیلی مهم بود كه زبان من درست شده بود. چون در این سریال آدمهای دیگری كه ایرانی نبودند مثل آقایی كه نقش عمو و دایی من را داشت، زبان فارسی نمیدانستند و راحت نبودند. ولی من با كارگردان با كسی كه گریم میكند، میتوانستم صحبت كنم…. میدانید گم نبودم.
● چرا برای نقش سارا لازم نبود مطالعه كنی یا مثل سارا ببینی؟
وقتی سناریو را خواندم، همینطوری سارا را میدیدم به چشم. ولی برای یك نقش یهودی فرانسوی كمی باید بلد باشی.
● چه جالب! درست برعكس؟ بله!
در سریال خیلی فلسفه ایران را میكوبید و با آن میجنگید!(خنده…)
● شما فلسفه ایران را میشناختید؟ مثلا میدانستید ملاصدرا یكی از فیلسوفان بزرگ اسلامی ماست؟
آقای فتحی این چیزها را با detail میدانست. من با فلسفه «اوروپری» آشنا بودم. ولی از فلسفه ایران اطلاع نداشتم.
● آقای فتحی چقدر به شما درباره فلسفه ایران گفت؟
قبل از بازی خیلی با ما حرف زد و خودش توضیح داد.
● شهاب حسینی كه نقش پارسا را بازی میكرد، چقدر به شما كمك كرد؟
كمك كرد. ولی من حرفهای شهاب حسینی را متوجه نمیشدم. خیلی detail متوجه نمیشوم، چون از كلمات مشكل استفاده میشد.
● پس برای اینكه واكنش نشان دهید، دچار مشكل نمیشدید؟
نه، همه كلمات را، بعضی سكانسها سخت بود؛ چون آقایی كه نقش پروفسور را داشت به زبان مجاری حرف میزد و من متوجه نمیشدم، بعد ناراحت میشدم و با خودم میگفتم، هیچكس من را نمیفهمد. ولی فایده خوب داشت.
● بعد از سریال، از فلسفه ایرانی چی دستگیرتان شده؟
از فلسفه ایران بیشتر، بر روی زبان كار كردیم. الان كتابی میخوانم… فلسفه نه… نمیدانم چی میگویید آنتیك Story میخوانم كه تاریخ ۲ هزار ساله ایران توضیح است. ولی چون اینجا كتاب ترجمهشده به زبان فارسی كم است، من خوب متوجه نمیشوم. فقط مثل بچه میخوانم.
● خودتان سریال را دیدید؟
نه، یك بار از اینترنت دیدم. تصویر خوب نبود، فقط تشخیص دادم كه ببینم خودم هستم، ولی آنطور كه ببینم چطوری بازی كردم نه، اگر كس دیگری ببیند، نمیتواند متوجه شود. چون صورتم را خوب نمیبینم.
● دوستانتان در فرانسه كنجكاو نیستند كارتان را ببینند؟
نه زیاد (خنده)… الان با آدمهای «Professional» (حرفهای) كه آشنا میشوم، میگویند چرا ۲ سال است بازی نكردهای؟ كجا بودی؟ من عكس دارم. نشان میدهم و یك كمی هم فیلم دارم. وگرنه، میگویند چی كار كردی و كجا بودی؟
● مثلا نگفتند چرا در یك سریال ایرانی بازی كردی؟
چرا، بعضیها اینطوری فكر میكنند. ولی به نظر من تجربه خیلی مهم و خوب است.
● چرا خوب است؟
خب، در یك كشور دیگر كار كنی، خیلی كارم عوض شده. در فرانسه من در سینما بازی میكردم و فیلم كوتاه خیلی بازی كردم، ولی فقط ۲سال در یك سریال بودم و وقتی خیلی زیاد در یك نقش كار كنی، میتوانی خیلی زیاد آن را بفهمی.
● فكر میكنی بازی در یك سریال ایرانی به مشهور شدن شما كمك میكند؟
الان اگر ژورنالیستی در فرانسه پیدا شود و از من بگوید و از من حرف بزند، كمك میكند. اگر نه فقط در ایران میتواند كمك كند. شهرت این است كه به یك كار خوب برسی. وقتی همینطوری معروف هستی، فقط بازیگر هستی. باید برسی به جایی كه فیلم خوب داشته باشی.
● یعنی این كه باید در فیلمهای خوب بازی كنید نه این كه بازیگر خوبی باشید؟
یعنی معروفی مهم است اگر میتوانی از آن استفاده كنی، اما فقط برای توی خیابان معروف باشی خوب نیست. مهم این است كه یك كارگردان خوب تو را ببیند، فكر كند و یك فیلم بسازد.
● راستی چه كسی شما را به حسن فتحی معرفی كرد؟
وقتی به ایران آمدم با آقای عبدالله اسكندری (گریمور) آشنا شدم. اولین بار وقتی فهمید دنبال یك فرانسوی میگردند، خودش من را به آقای بشكوفه و فتحی معرفی كرد.
● قبل از این هم، قرار بوده در فیلم یا سریال ایرانی بازی كنید؟
من با خانم فیلمبردار آقای مخملباف آشنا بودم. فیلمبردار مخملباف شماره من را پیدا كرده بود و با من تماس گرفت.
● از شما تست گرفتند؟
بله، تست گرفتند و بعد من رفتم فرانسه.
● خب بعد، یعنی انتخاب نشدید؟
قرار نبود بازی كنم. فقط میخواست ببیند.
● بازی در كدام صحنههای سریال سختتر بود؟
یكی تو شیراز بود و حافظیه. شب بود و ما از ۱۱شب تا ۷ صبح میگرفتیم. باران میآمد و من باید خیس میشدم و خیلی هوا سرد بود. ۱۰ ساعت ماندم زیر باران و زمانی سختتر بود كه گریهدار بود.
● صحنههایی كه گریه میكردید سخت بود، چه صحنههایی آسان بود؟
صحنههای تو پاریس آسان بود.
● چون در كشور خودتان بود، میگویید آسان بوده؟
نه (با خنده)، چون فقط از دور میگرفتند. صحنههایی بود كه با هم میخندیدم، آسان بود.
● آشنایی شما با همسرتان هم مثل آشنایی پارسا و ساراست؟
آره (با خنده) همینطوری بود مثل سریال آقای فتحی شد، ولی مثل جنگ نیست. ما در فرانسه، آشنا شدیم؛ فیلم كوتاه بازی میكردیم. بعد با خانواده عماد آشنا شدم. با مامان عماد دوست شدم، او خیلی فارسی به من یاد داد و بعد با آمدن به ایران یاد گرفتم.
● از ایران چه چیزی را بیشتر به یاد دارید؟
غذاهای ایرانی را دوست دارم.
● یعنی از ایران فقط غذاهای ما را به خاطر دارید؟
نه…خب،…
● مثل چی؟
آش رشته خیلی دوست دارم، سالاد شیرازی… همه پلوهای شما را میخورم، دوغ را خیلی دوست دارم كه در فرانسه اصلا دوغ نیست.
● خب ماست كه دارید، كمی آب توی آن بریزید، میشود دوغ!
چی؟ (با خنده)
● بهترین اتفاقی كه در این كار برایتان افتاد، چه بود؟
آخرین روز كه كار كردیم جالب بود. رفتیم فیروزكوه و آن جا خیلی سرد بود. 6 درجه زیرصفر، 2 روز ماندیم. من شانس آوردم كه بعدازظهر كار داشتم. بعدازظهر هوا گرم شده بود. آدمهای دیگر سردشان بود و یك نفر میخواست برود بیمارستان و اتوبوس مانده بود كه او را ببرد.
● یعنی چی مانده بود، خراب شده بود؟
نه، نمیدانم… شما چه میگویید ولی «freeze» شده بود. كار نمیكرد. نتوانست برگردد با چند تا تاكسی برگشت (با خنده). این خاطره خوبی بود!
عکس های ناتالی متی بازیگر نقش سارا آستروک در سریال مدار 0 درجه
گالری عکس های ناتالی متی بازیگر نقش سارا آستروک
آرشیو همه عکس های ناتالی متی بازیگر نقش سارا آستروک
جدیدترین عکس های ناتالی متی و همسرش عماد دهکردی
دانلود همه عکس های ناتالی متی Natalie Matti
کامل ترین آلبوم عکس های ناتالی متی Natalie Matti
یکی از آخرین کارهای ناتالی متی – نمایش «بازگشت پسر نافرمان» – مارچ 2014
دانلود سریال مدار صفر درجه +سکانس های ماندگار آن
دانلود موزیک تیتراژ سریال مدار صفر درجه
توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.