گالری عکس های جدید 94

    شهاب حسینی و همسرشپریچهر قنبری در گالری آریانا – مهرماه 94

    شهاب حسینی-سریال «شهرزاد»– خرداد 94

    شهاب حسینیو کورش جوان – چهارشنبه سوری 93

    “کافه هنر” ، کافی شاپشهاب حسینیو همسرش پریچهر قنبری

    آدرس : تهران – لواسان – بولوار امام خمینی – مرکز خرید هدیش – طبقه دوم – کافه هنر

    مراسم خاکسپاری پدر شهاب حسینی

    شهاب حسینیو نخستین فیلمشساکن طبقه وسط

    شهاب حسینی -بیمارستان نیکان پس از ترخیص – خرداد 93

    عکس قدیمشهاب حسینی- پشت صحنه برنامه اکسیژن

    سید شهاب الدین حسینی تنکابنی (زاده ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران) بازیگر سینما و تلویزیون، مجری و گوینده ایرانی است. او اولین فرزند خانواده‌اش است و یک برادر و دو خواهر دارد. تحصیلات دانشگاهی او در رشته روانشناسی دانشگاه تهران بود که آن را به قصد مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. کار خود را با تئاتر دانشجویی و سپس گویندگی رادیو آغاز کرد، سپس در برنامه‌ای به نام اکسیژن در تلویزیون ظاهر شد. در چند برنامه دیگر هم مانند بر پا بر پا، به رنگ صبح، سایه روشن و… به عنوان مجری حضور داشت، با سریال خانواده پس از باران پا به عرصه بازیگری گذاشت. او سال های بعد هم به کار بازیگری و هم اجرا پرداخت. وی به خاطر بازی در فیلم های سینمایی واکنش پنجم و شمعی در باد و محیا مورد توجه قرار گرفت. درسال ۱۳۸۶ برای فیلم محیا از جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، موفق به کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، و در سال ۱۳۸۷ در همین جشنواره برای فیلم سوپراستار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. همچنین وی به خاطر فیلم های پرسه در مه به کارگردانی بهرام توکلی و درباره الی به کارگردانی اصغر فرهادی بازیگر مرد برگزیده چهاردهمین جشن بزرگ سینمای ایران نیز بود. حسینی به همراه چندی از دوستانش و همچنین برادرش سید مهدی حسینی، گروه موسیقی هفت را تاسیس کردند. تا کنون چهار مجموعه آهنگ از این گروه منتشر شده‌است که شهاب حسینی در آلبوم یک و دو به دکلمه پرداخته و در آلبوم سه و چهار خوانندگی کرده‌ است. در سال ۱۳۷۴ با پریچهر قنبری ازدواج کرد، فرزند اولشان به نام محمدامین در زمستان ۱۳۸۲ و فرزند دومشان به نام امیرعلی در تابستان ۱۳۹۰ به دنیا آمدند.حسینی در سال ۱۳۹۲ کارگردانی را با فیم ساکن طبقه وسط آغاز کرد.

    جوایز

    • کاندید تندیس زرینبهترین بازیگر نقش مکمل مرداز هفتمینجشن خانه سینمابرای بازی در فیلمواکنش پنجم(۱۳۸۲)
    • کاندید سیمرغ بلورینبهترین بازیگر نقش مکمل مرداز بیست و دومینجشنواره فیلم فجربرای بازی در فیلمشمعی در باد(۱۳۸۲)
    • کاندید تندیس زرینبهترین بازیگر نقش مکمل مرداز هشتمینجشن خانه سینمابرای بازی در فیلمشمعی در باد(۱۳۸۳)
    • کاندید سیمرغ بلورینبهترین بازیگر نقش مکمل مرداز بیست و سومینجشنواره فیلم فجربرای بازی در فیلمرستگاری در هشت و بیست دقیقه(۱۳۸۳)
    • دیپلم افتخاربهترین بازیگر نقش اول مرددر بیست و ششمینجشنواره فیلم فجربرای فیلممحیا(۱۳۸۶)
    • تقدیر شده به عنوانبهترین بازیگر نقش اول مرداز بیست و هفتمینجشنواره فیلم فجربرای بازی در فیلمدرباره الی(۱۳۸۷)
    • سیمرغ بلورینبهترین بازیگر نقش اول مرددر بیست و هفتمینجشنواره فیلم فجربرای فیلمسوپر استار(۱۳۸۷)
    • جایزهبهترین بازیگر نقش اول مردازنخستین جشنواره فیلم‌های تلویزیونیبرای بازی در فیلمتنهایی(۱۳۸۸)
    • تندیس شایستگیبهترین بازیگر نقش اول مرددر چهاردهمینجشن بزرگ سینمای ایرانبرای فیلم‌هایپرسه در مهودرباره الی(۱۳۸۹)
    • تندیسبهترین بازیگر نقش اول مرداز نگاه منتقدان در چهارمینشب منتقدان کشوربرای فیلمپرسه در مه(۱۳۸۹)
    • دیپلم افتخاربهترین بازیگر نقش مکمل مرددر بیست و نهمینجشنواره فیلم فجربرای فیلمجدایی نادر از سیمین(۱۳۸۹)
    • یاس زرین بهترین بازیگر مرد از نخستین جشنوارهٔ فیلم‌های تلویزیونی برای فیلم تنهایی
    • دیپلم افتخاربهترین بازیگر نقش اول مرداز پانزدهمینجشنواره فیلمهای پلیسی مسکوبرای بازی در فیلمتعبیرخواب(۱۳۹۲)
    • دریافت دیپلم افتخار، برای بازی در فیلمحوض نقاشیدر جشن انجمن منتقدان سینمای ایران در سال ۱۳۹۲.

    شهاب حسینی- فروردین 93 – دربند

    پرویز پرستویی و شهاب حسینی

    شهاب حسینی و رامبد جوان

    شهاب حسینی و نگار جواهریان ( صحنه ای از فیلم حوض نقاشی)

    شهاب حسینی و همسر و فرزندش

    شهاب حسینی و همسرش

    شهاب حسینی و همسرش (پریچهر قنبری)


    برنامه کلاه قرمزی – نوروز 93 – دیالوگ معروفی از فیلم «درباره الی» از زبان ببعی

    دانلود فیلم جدید و بسیار زیبای ساکن طبقه وسط

    دانلود فیلم پنج ستاره با بازی شهاب حسینی

    چالش سطل آب یخ شهاب حسینی

    دانلود فیلم حوض نقاشی با بازی شهاب حسینی

    دانلود فیلم جدایی نادر از سیمین با بازی شهاب حسینی

    دانلود فیلم هیس دخترها فریاد نمی زنندبا بازی شهاب حسینی

    عکس های جدید فیلم ساکن طبقه وسط به کارگردانی شهاب حسینی

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    گالری عکس های جدید نگار جواهریان 94

    نگار جواهریان-نشست فيلم قندون جهيزيه در جشنواره بين المللی فيلم فجر

    نگار جواهریانو رامبد جوان -آيين ديدار مردمی فيلمپریدن از ارتفاع کم

    نگار جواهریانو عکس یادگاری با هواداران – فروردین 94

    نگار جواهریان – اسپند ماه 93 |اکران خصوصی فیلم «استراحت مطلق»

    نگار جواهریان – اکران خصوصی فیلم پریدن از ارتفاع کم – اسپند 93

    نگار جواهریان – اکران خصوصی فیلم پریدن از ارتفاع کم – اسپند 93

    نگار جواهریان| سی و سومین جشنواره فیلم فجر

    نگار جواهریان( زاده۲۲ دی۱۳۶۱تهران)بازیگرسینما،تلویزیونوتئاترایرانیاست. او دربیست و هشتمین جشنواره فیلم فجرموفق به دریافت جایزه سیمرغ بلورین در رشته بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلمطلا و مسشد.وی درچهاردهمین جشن خانه سینمانیز برای فیلمطلا و مستندیس بهترین بازیگر زن نقش اول را دریافت کرد.

    عکس جدید نگار جواهریان و رامبد جوان – مهر 93

    نگار جواهریان همراه با پیمان معادی – فیلمملبورن

    نگار جواهریان در کنار سیمین بهبهانی

    بریدن کیک تولد محمود استاد محمد توسط سیمین بهبهانی

    مانی حقیقی، نگار جواهریان، پیمان معادی – بهمن 92

    نگار جواهریان ، سید رضا میرکریمی و همسر ، ریما رامین فر _ ونیز – ایتالیا

    فیلم‌شناسی

    فیلم‌های سینمایی

    سال فیلم کارگردان یادداشت
    ۱۳۹۲ ملبورن (فیلم) نیما جاویدی
    ۱۳۹۱ حوض نقاشی مازیار میری
    ۱۳۹۱ آشغال‌های دوست داشتنی محسن امیریوسفی
    ۱۳۹۰ قصه‌ها رخشان بنی اعتماد
    ۱۳۹۰ بی خود و بی جهت عبدالرضا کاهانی
    ۱۳۸۹ اینجا بدون من بهرام توکلی
    ۱۳۸۹ یه حبه قند رضا میرکریمی
    ۱۳۸۸ هیچ عبدالرضا کاهانی
    ۱۳۸۷ طلا و مس همایون اسعدیان
    ۱۳۸۷ شبانه روز (فیلم) امید بنکداروکیوان علیمحمدی
    ۱۳۸۷ کتاب قانون مازیار میری
    ۱۳۸۶ تنها دو بار زندگی می‌کنیم بهنام بهزادی
    ۱۳۸۶ صد سال به این سال‌ها سامان مقدم
    ۱۳۸۶ جعبه موسیقی (فیلم) فرزاد مؤتمن
    ۱۳۸۵ نسل جادویی ایرج کریمی
    ۱۳۸۴ پابرهنه در بهشت بهرام توکلی
    ۱۳۸۳ خوابگاه دختران محمدحسین لطیفی
    ۱۳۸۲ چند تار مو ایرج کریمی
    ۱۳۸۲ قدمگاه (فیلم) محمدمهدی عسگرپور
    ۱۳۸۰ من ترانه پانزده سال دارم رسول صدرعاملی

    گروه صحنه و لباس

    سال فیلم کارگردان یادداشت
    ۱۳۸۳ گیلانه (فیلم) رخشان بنی‌اعتماد در گروه صحنه و لباس

    مجموعه تلویزیونی

    سال مجموعه کارگردان یادداشت
    ۱۳۹۳ کلاه قرمزی ۹۳ ایرج طهماسب مهمان برنامه
    ۱۳۹۰ کلاه قرمزی ۹۰ ایرج طهماسب مهمان برنامه
    ۱۳۸۵ زیر تیغ (مجموعه تلویزیونی) محمدرضا هنرمند
    ۱۳۸۲ این راهش نیست (مجموعه تلویزیونی) نوید میهن دوست

    تله فیلم و شبکه خانگی

    سال تله فیلم کارگردان یادداشت
    ۱۳۸۹ ستاره‌های سوخته (فیلم تلویزیونی) سیروس الوند
    ۱۳۸۹ همین یک ساعت پیش سینا آذین فیلم کوتاه

    تئاتر

    همسران: رامبد جوان

    جوایزو افتخارات

    • برنده تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن از چهارمین جشن انجمن منتقدان برایطلا و مس-۱۳۸۹
    • برنده تندیس بهترین بازیگر زن نقش اول از چهاردهمین جشن خانه سینما برایطلا و مس-۱۳۸۹
    • برنده سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر برایطلا و مس-۱۳۸۸
    • برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنوارهاوسیان سینه فنبرایتنها دو بار زندگی می‌کنیم-۱۳۸۸
    • برنده تندیس بهترین بازیگر نقش مکمل زن از پانزدهمین جشن خانه سینما برایاینجا بدون من-۱۳۹۰
    • کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن ازسی و یکمین جشنواره فیلم فجر برایحوض نقاشی-۱۳۹۱
    • برنده جایزه پروین بطور مشترک با (لیلا حاتمی وترانه علیدوستی) -۱۳۹۱
    • نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از هفتمین دورهٔ جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک برایحوض نقاشی-۱۳۹۲

    کلاه قرمزی 93 (برای دانلود روی عکس کلیک کنید)

    کلاه قرمزی 92

    دانلود فیلم جدید «ملبورن»

    دانلود فیلم حوض نقاشی با کیفیت بالا

    دانلود فیلم بسیار زیبای «تنها دو بار زندگی می کنیم»

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    بیوگرافی و عکس هایی از مبینا سادات آتشی، بایگر نقش باران در سریال آوای باران

    مبینا سادات آتشی بازیگر خردسال سینما و تلویزیون است او در ۱۰ دی سال ۱۳۸۳ در تهران متولد شد او با بازی در سریال آوای باران در نقش کودکی باران شناخته شد. مبینا آتشی بازیگر خردسال و آینده دار ایرانی تاکنون در بیش از 35 فیلم سینمایی، مجموعه تلویزیونی و تله فیلم از جمله” بوسیدن روی ماه” ، ” شب واقعه ” ، ” چشم” ، ” غریبه” ، ” میگرن ” ، ” بچه‌ها نگاه می‌کنند ” ، ” فصل زندگی “، ” عروسک شکسته “، ” نیلوفر “و … نقش آفرینی کرده است.

    آغاز فعالیت مبینا آتشی در زمینه بازیگری از سن ۳ سالگی است. سوابق بازیگری وی شامل ایفای نقش در بیش از چهل کار سینمایی و تلویزیونی می‌باشد.

    برخی از فیلم ها و سریال ها

    عنوان کار سریال فیلم سینمایی سال تولید بازیگر تهیه کننده کارگردان
    چشم (فیلم) Yes ۱۳۸۹ Yes جمیل رستمی
    میگرن (فیلم) Yes ۱۳۹۰ Yes مانلی شجاعی فرد
    بوسیدن روی ماه Yes ۱۳۹۰ Yes همایون اسعدیان
    عملیات مهد کودک Yes ۱۳۹۱ Yes فرزاد اژدری
    آوای باران Yes ۱۳۹۲ Yes حسین سهیلی زاده

    دانلود فیلم عملیات مهد کودک با بازی مبینا سادات آتشی

    دانلود مصاحبه تصویری با مبینا سادات آتشی

    دانلود سریال آوای باران

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    گفت‌وگو با ناتالی متی یك فرانسوی‌الاصل زاده رم، كه زبان فارسی را ۴ سالی بیشتر نیست یاد گرفته هم شیرین است و هم زمان زیادی را می‌طلبد.

    او همسر یك جوان ایرانی‌‌الاصل به نام عماد است كه حالا در پاریس زندگی می‌كند. تنها راه گفت‌وگو با او، تماس تلفنی با فرانسه بود. یك بار قرار به هم خورد، یك بار هم تازه از خواب بیدار شده بود و به گفته خودش می‌خواست غذا بخورد.

    به هر حال، همه چیز جور شد. این گفت‌وگو ویژگی‌های خودش را داشت؛ اول اینكه زبان فرانسه نمی‌‌دانستیم و او شمرده‌شمرده فارسی حرف می‌زد و دوم اینكه چندین بار میان مصاحبه، ناتالی ناچار شد به دیكشنری فارسی مراجعه كند چون هنوز تمام كلمات ما را نمی‌‌دانست.

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    با این حال، بعضی كلمات را متوجه نمی‌شد و قرار شد بعضی سؤالات را به زبان انگلیسی بپرسیم و او هم به انگلیسی پاسخ دهد. بعد هم اینكه سعی كردیم كمی تا قسمتی لحن فارسی حرف زدن او را حفظ كنیم تا فضای گفت‌وگو دستتان بیاید. مصاحبه همشهری جوان با این هنرپیشه را بخوانید:

    غذا خوردید یا صبحانه؟
    بله، بِ‌بَ‌خ‌ْشید، آن دفعه زنگ زدید، من مشغول بازی بودم، خانه نبودم.

    الان آنجا دارید در چه فیلمی بازی می‌كنید؟
    یك فیلم كوتاه است كه یكی از دوستان من می‌سازد به اسم «Loka-devitout». نمی‌دانم به زبان شما چه می‌شود. آهان… فكر كنم دل ستاره. عماد هم با من است، اما بیشتر دوست دارد پشت دوربین كار كند.

    ایران را از قبل چقدر می‌شناختید؟
    خیلی خوب نمی‌شناختم. وقتی كودك بودم دوستی داشتم كه از ۱۰ تا ۱۷ سالگی در ایران زندگی كرده بود و با من همكلاس بود. از او درباره ایران شنیده بودم.

    الان از زندگی با یك مرد ایرانی خوشحال هستید؟
    خب، آره (با خنده).

    از مردم ایران چطور؟ از فرهنگ ایران چیزی می‌‌دانستید؟
    از فرهنگ ایران خیلی خوشم آمد چون چندین بار با عماد به ایران آمدم و با خانواده و دوستانش آشنا شدم.

    با سینمای ایران چطور؟ مثلا چند تا كارگردان و بازیگر ایرانی را می‌شناسید؟
    در فرانسه با سینمای ایران قبل از اینكه به ایران بیایم كمی آشنا شده بودم. عماد خیلی سینما را دوست دارد. عباس كیارستمی، مخملباف، دختر ایشان را می‌شناختم و چیزهایی هم درباره مهرجویی شنیده بودم.

    بهرام بیضایی چطور؟
    نه… یادم نمی‌آید.

    حسن فتحی را می‌شناختید؟
    قبلا نه، آمد پاریس، رفتم و دیدمش. با آقای زاهدی و چند تا هنرپیشه كه آمده بودند، «كجاها» را دیدند و من هم با آنها بودم.

    حتما آمده بودند «لوكیشن‌ها» را ببینند. شنیدیم شما برای بازی در این سریال ۲ سال زمان گذاشتید؟
    آره. من آن موقع ۲۷ ساله بودم و الان كه سریال تمام شده ۲۹ ساله هستم.

    در این ۲ سال به فرانسه هم رفتید؟
    ۲ سال رفت و آمد داشتم. ۳ ماه در مجارستان، ۲ هفته در پاریس و چند ماه در ایران. شاید همه با هم ۸ ـ ۷ ماه شد.

    عماد چقدر به شما كمك كرد؟ مثل اینكه در خواندن و ترجمه فیلمنامه به شما كمك كرده است؟
    كمك… اولین‌بار برای من خواند. من نمی‌توانستم بخوانم چون سخت بود. اولین بار آمد ایران و یك ماه ماند. دومین بار با دختری دوست شدم به نام نازنین كه فرانسه بلد بود. نمی‌دانم به زبان شما چی می‌شود. آن «Editor» بود و برای من می‌خواند.

    تمام سناریوی «مدار صفردرجه» را برای شما خواند؟
    نه… فقط سكانس‌های بازی من را با نازنین خواندیم.

    در كشور شما هم همین‌طوری سریال می‌سازند؟ فكر می‌كنید چه فرقی میان ساخت سریال‌های ایرانی و خارجی هست؟
    آها… چی فرق؟

    بله، فرق، dif ference .
    فرق هست، ولی زیاد هم معلوم نیست؛ همین‌‌جوری هر كسی كه كار می‌‌كند در فرانسه همین كار را هم می‌كنند. وقتی می‌رسی، می‌بینی كه فیلم‌برداری فرق ندارد ولی وقتی می‌روی توی «detail، «detail می‌دانید چیست؟

    بله این جزئیاتی كه به آن اشاره می‌كنید، چی هست؟
    در فرانسه اگر سریال بازی می‌كنی، مال یك كارگردان نیست، یك گروه كارگردانی می‌كنند، سریال می‌نویسند و مثل این سریال كه سی … نمی‌دانم چه می‌گویید به فارسی… سی قسمت است.
    بله، یك نفر كارگردانی نمی‌كند. اینجا همه كار مال آقای فتحی بود؛ از اول خودش آن را نوشته و كارگردانی كرده است.

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    درباره سارا و خانم‌های ۵۰ سال پیش ایران كتابی خواندید؟
    نه لازم نبود بدانم. فقط باید در فیلم می‌دانستم. ولی برای كار كردن در ایران خیلی مهم بود كه زبان من درست شده بود. چون در این سریال آدم‌های دیگری كه ایرانی نبودند مثل آقایی كه نقش عمو و دایی من را داشت، زبان فارسی نمی‌دانستند و راحت نبودند. ولی من با كارگردان با كسی كه گریم می‌كند، می‌توانستم صحبت كنم…. می‌دانید گم نبودم.

    چرا برای نقش سارا لازم نبود مطالعه كنی یا مثل سارا ببینی؟
    وقتی سناریو را خواندم، همین‌طوری سارا را می‌دیدم به چشم. ولی برای یك نقش یهودی فرانسوی كمی باید بلد باشی.

    چه جالب! درست برعكس؟ بله!
    در سریال خیلی فلسفه ایران را می‌كوبید و با آن می‌جنگید!(خنده…)

    شما فلسفه ایران را می‌شناختید؟ مثلا می‌دانستید ملاصدرا یكی از فیلسوفان بزرگ اسلامی ماست؟
    آقای فتحی این چیزها را با detail می‌دانست. من با فلسفه «اوروپری» آشنا بودم. ولی از فلسفه ایران اطلاع نداشتم.

    آقای فتحی چقدر به شما درباره فلسفه ایران گفت؟
    قبل از بازی خیلی با ما حرف زد و خودش توضیح داد.

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    شهاب حسینی كه نقش پارسا را بازی می‌كرد، چقدر به شما كمك كرد؟
    كمك كرد. ولی من حرف‌های شهاب حسینی را متوجه نمی‌شدم. خیلی detail متوجه نمی‌شوم، چون از كلمات مشكل استفاده می‌شد.

    پس برای اینكه واكنش نشان دهید، دچار مشكل نمی‌شدید؟
    نه، همه كلمات را، ‌بعضی سكانس‌ها سخت بود؛ چون آقایی كه نقش پروفسور را داشت به زبان مجاری حرف می‌زد و من متوجه نمی‌شدم، بعد ناراحت می‌شدم و با خودم می‌گفتم، هیچ‌كس من را نمی‌فهمد. ولی فایده خوب داشت.

    بعد از سریال، از فلسفه ایرانی چی دستگیرتان شده؟
    از فلسفه ایران بیشتر، بر روی زبان كار كردیم. الان كتابی می‌خوانم… فلسفه نه… نمی‌دانم چی می‌گویید آنتیك Story می‌خوانم كه تاریخ ۲ هزار ساله ایران توضیح است. ولی چون اینجا كتاب ترجمه‌شده به زبان فارسی كم است، من خوب متوجه نمی‌شوم. فقط مثل بچه می‌خوانم.

    خودتان سریال را دیدید؟
    نه، یك بار از اینترنت دیدم. تصویر خوب نبود، فقط تشخیص دادم كه ببینم خودم هستم، ولی آن‌طور كه ببینم چطوری بازی كردم نه، اگر كس دیگری ببیند، نمی‌تواند متوجه شود. چون صورتم را خوب نمی‌بینم.

    دوستانتان در فرانسه كنجكاو نیستند كارتان را ببینند؟
    نه زیاد (خنده)… الان با آدم‌های «Professional» (حرفه‌ای) كه آشنا می‌شوم، می‌گویند چرا ۲ سال است بازی نكرده‌ای؟ كجا بودی؟ من عكس دارم. نشان می‌دهم و یك كمی هم فیلم دارم. وگرنه، می‌گویند چی كار كردی و كجا بودی؟

    مثلا نگفتند چرا در یك سریال ایرانی بازی كردی؟
    چرا، بعضی‌ها این‌طوری فكر می‌كنند. ولی به نظر من تجربه خیلی مهم و خوب است.

    چرا خوب است؟
    خب، در یك كشور دیگر كار كنی، خیلی كارم عوض شده. در فرانسه من در سینما بازی می‌كردم و فیلم كوتاه خیلی بازی كردم، ولی فقط ۲سال در یك سریال بودم و وقتی خیلی زیاد در یك نقش كار كنی، می‌توانی خیلی زیاد آن را بفهمی.

    فكر می‌كنی بازی در یك سریال ایرانی به مشهور شدن شما كمك می‌كند؟
    الان اگر ژورنالیستی در فرانسه پیدا شود و از من بگوید و از من حرف بزند، كمك می‌كند. اگر نه فقط در ایران می‌تواند كمك كند. شهرت این است كه به یك كار خوب برسی. وقتی همین‌طوری معروف هستی، فقط بازیگر هستی. باید برسی به جایی كه فیلم خوب داشته باشی.

    یعنی این كه باید در فیلم‌های خوب بازی كنید نه این كه بازیگر خوبی باشید؟
    یعنی معروفی مهم است اگر می‌توانی از آن استفاده كنی، اما فقط برای توی خیابان معروف باشی خوب نیست. مهم این است كه یك كارگردان خوب تو را ببیند، فكر كند و یك فیلم بسازد.

    راستی چه كسی شما را به حسن فتحی معرفی كرد؟
    وقتی به ایران آمدم با آقای عبدالله اسكندری (گریمور) آشنا شدم. اولین بار وقتی فهمید دنبال یك فرانسوی می‌گردند، خودش من را به آقای بشكوفه و فتحی معرفی كرد.

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    قبل از این هم، قرار بوده در فیلم یا سریال ایرانی بازی كنید؟
    من با خانم فیلم‌بردار آقای مخملباف آشنا بودم. فیلمبردار مخملباف شماره من را پیدا كرده بود و با من تماس گرفت.

    از شما تست گرفتند؟
    بله، تست گرفتند و بعد من رفتم فرانسه.

    خب بعد، یعنی انتخاب نشدید؟
    قرار نبود بازی كنم. فقط می‌خواست ببیند.

    بازی در كدام صحنه‌های سریال سخت‌تر بود؟
    یكی تو شیراز بود و حافظیه. شب بود و ما از ۱۱شب تا ۷ صبح می‌گرفتیم. باران می‌آمد و من باید خیس می‌شدم و خیلی هوا سرد بود. ۱۰ ساعت ماندم زیر باران و زمانی سخت‌تر بود كه گریه‌دار بود.

    صحنه‌هایی كه گریه می‌كردید سخت بود، چه صحنه‌هایی آسان بود؟
    صحنه‌های تو پاریس آسان بود.

    چون در كشور خودتان بود، می‌گویید آسان بوده؟
    نه (با خنده)، چون فقط از دور می‌گرفتند. صحنه‌هایی بود كه با هم می‌خندیدم، آسان بود.

    آشنایی شما با همسرتان هم مثل آشنایی پارسا و ساراست؟
    آره (با خنده) همین‌طوری بود مثل سریال آقای فتحی شد، ولی مثل جنگ نیست. ما در فرانسه، آشنا شدیم؛ فیلم كوتاه بازی می‌كردیم. بعد با خانواده عماد آشنا شدم. با مامان عماد دوست شدم، او خیلی فارسی به من یاد داد و بعد با آمدن به ایران یاد گرفتم.

    از ایران چه چیزی را بیشتر به یاد دارید؟
    غذاهای ایرانی را دوست دارم.

    یعنی از ایران فقط غذاهای ما را به خاطر دارید؟
    نه…خب،…

    مثل چی؟
    آش رشته خیلی دوست دارم، سالاد شیرازی… همه پلوهای شما را می‌خورم، دوغ را خیلی دوست دارم كه در فرانسه اصلا دوغ نیست.

    خب ماست كه دارید، كمی آب توی آن بریزید، می‌شود دوغ!
    چی؟ (با خنده)

    بهترین اتفاقی كه در این كار برایتان افتاد، چه بود؟
    آخرین روز كه كار كردیم جالب بود. رفتیم فیروزكوه و آن جا خیلی سرد بود. 6 درجه زیرصفر، 2 روز ماندیم. من شانس آوردم كه بعدازظهر كار داشتم. بعدازظهر هوا گرم شده بود. آدم‌های دیگر سردشان بود و یك نفر می‌خواست برود بیمارستان و اتوبوس مانده بود كه او را ببرد.

    یعنی چی مانده بود، خراب شده بود؟
    نه، نمی‌دانم… شما چه می‌گویید ولی «freeze» شده بود. كار نمی‌كرد. نتوانست برگردد با چند تا تاكسی برگشت (با خنده). این خاطره خوبی بود!

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    عکس های ناتالی متی بازیگر نقش سارا آستروک در سریال مدار 0 درجه

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    گالری عکس های ناتالی متی بازیگر نقش سارا آستروک

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    آرشیو همه عکس های ناتالی متی بازیگر نقش سارا آستروک

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    جدیدترین عکس های ناتالی متی و همسرش عماد دهکردی

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    دانلود همه عکس های ناتالی متی Natalie Matti

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    کامل ترین آلبوم عکس های ناتالی متی Natalie Matti

    ناتالی متی بازیگر نقش سارا در مدار صفر درجه

    یکی از آخرین کارهای ناتالی متی – نمایش «بازگشت پسر نافرمان» – مارچ 2014

    دانلود سریال مدار صفر درجه +سکانس های ماندگار آن

    دانلود موزیک تیتراژ سریال مدار صفر درجه

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    آرتور شوپهناور در 22 فوریه 1788، در شهر “دانتزیگ” آلمان (گدانسک در لهستان امروزی) دیده به جهان گشود. پدر او که پیشه بازرگانی داشت، به سبب مهارت، مزاج گرم، سرشت پابرجا و عشق به آزادی، نام آور بود. هنگامی که آرتور پنج سال داشت، پدرش از “دانتزیگ” به “هامبورگ” کوچ کرد؛ زیرا “دانتزیگ” به دلیل چیرگی “پروس” در سال 1793، استقلال خود را از دست داده ‌بود. بدین ترتیب، شوپنهاور جوان، میان تجارت و داد و ستد بزرگ شد و با وجود تشویق و تحریک پدر، این کار را ترک کرد، ولی اثرات آن در وی باقی ماند که عبارت بود از رفتاری کمابیش خشن، ذهنی حقیقت‌‌بین و شناختی نسبت به امور دنیا و مردم؛ همین امر، وی را در برابر فیلسوفان رسمی آکادمیک، که او از آنها بیزار بود، قرار داد. شوپنهاور می‌گوید:

    “طبیعت، نهاد و یا اراده، از پدر به ارث می‌رسد و هوش، از مادر.”

    مادر او زنی باهوش بود و یکی از نام آور‌ترین داستان نویسان روزگار خود گردید. این زن از همنشینی با شوهر عامی خود چندان خشنود نبود و پس از مرگ او، آزادانه به عشق ورزی پرداخت و به “وایمار”، که در آن زمان، مناسب‌ترین مکان برای این گونه زندگی بود، رفت. آرتور شوپنهاور، همچون “هملت”، بر ضد ازدواج دوباره‌ مادرش شورش کرد. این درگیری با مادر سبب شد که او فلسفه خود را با باورهایی نیمه حقیقی درباره‌ زنان چاشنی دهد. یکی از نامه‌های مادرش، چگونگی روابط آن ها را روشن می‌سازد:
    “تو ستوه آور و آزار دهنده هستی و زندگی با تو بسیار دشوار است؛ خودخواهی‌ات همه‌ ویژگی های نیک تو را در بر گرفته است و همه‌ این ویژگی ها بیهوده است؛ زیرا تو نمی‌توانی از خرده‌گیری بر دیگران دوری کنی.”

    از این رو مادر و فرزند از یکدیگر جدا شدند و شوپنهاور، گاهی مانند دیگر میهمانان به خانه‌ مادر خود می‌رفت؛ روابط آن دو بسیار رسمی و مودبانه گردید و آن ناسازگاری و کدورتی که گاهی میان افراد خانواده دیده می‌شود، بین آن دو وجود نداشت.

    رابطه ی مادر و فرزند را “گوته” تیره‌تر کرد، زیرا به مادر خبر داد که فرزندش مردی بسیار نام آور خواهد شد؛ مادر هرگز نشنیده‌ بود که دو نابغه از یک خانواده به وجود بیاید. سرانجام، روزی، درگیری به اوج خود رسید و مادر، رقیب و فرزند خود را از پله‌ها پایین انداخت و فرزند به مادرش گفت که آیندگان، مادر را تنها از راه فرزند خواهند شناخت. پس از آن شوپنهاور به زودی “وایمار” را ترک گفت و دیگر میان آن دو دیداری صورت نگرفت.
    تامس تافه می گوید:

    “درباره‌ دیدگاه های او [شوپنهاور] درباره‌ زنان چیزی نمی‌توان گفت، جز این که این دیدگاه ها شاید کمی عجیب و غریب باشد.”

    شوپنهاور با پایان دوره‌ دبیرستان و دانشگاه، مدتی را به همنشینی با مردم و عشقبازی گذرانید که نتایج آن، در سرشت و فلسفه‌اش آشکار گردید. او افسرده و دریده و شکاک بار آمد؛ دچار وسوسه‌ ترس و گمان های بد شد، پیپ خود را در قفل و کلید نهان می‌کرد و هرگز نگذاشت تیغ سلمانی به گردنش برسد؛ همیشه زیر بالش خود طپانچه‌ای پُر می‌گذاشت، شاید برای آن که کار دزدان را آسان تر سازد. از سر و سدا بیزار بود و در این ‌باره می‌نویسد:

    “… میزان بردباری که شخص می‌تواند در برابر سر و سدا داشته باشد، با استعداد ذهنی او نسبت عکس دارد و از این راه می‌توان به درجه هوش و استعداد او پی برد… سر و سدا برای مردم هوشمند، رنج و عذاب است… نیروی فراوانی که از برخورد اشیا و چکش زدن و افتادن آنها به وجود می آید، هر روز مرا رنج و عذاب داده ‌است.”

    شوپنهاور به کمک یک هندو از باورهای بوداییان آگاهی یافت و پس از بررسی و اندیشه زیاد به آیین بودایی، باور کامل پیدا کرد. وی از این که قدر و اهمیت‌اش را کسی نمی شناخت، سخت آشفته گردیده و این حس در او به درجه‌ بیماری رسیده‌ بود.

    “رساله ی اجتهادیه” او در سال 1812 با نام “چهار اصل دلیل کافی” نوشته شد و پس از آن، شوپنهاور، همه‌ زمان خود را صرف تدوین شاهکار خود به نام “جهان همچون اراده و تصور” نمود. به نظر او این کتاب دیگ جوش پر از اندیشه ها و باورهای کهن نیست، بلکه از اندیشه‌ای زیبا و تازه ترکیب شده است. این امر بیانگر خودخواهی و غرور گستاخانه‌ای است، ولی بسیار درست است.

    شوپنهاور با نوشتن این کتاب، مدعی شد که پاسخ همه‌ مسایل فلسفی را یافته است؛ تا آنجا که می‌خواست بر نگین انگشتری خود، تصویر “سفینکس” را در حال انداختن خود به گرداب، نقش کند؛ زیرا سفینکس گفته بود که اگر کسی برای مسایل و چیستان‌های او پاسخی بیابد، خود را به گرداب خواهد افکند.

    با این همه، کتاب شوپنهاور، توجه مردم را جلب نکرد؛ مردم به اندازه کافی بدبخت بودند و دیگر نمی‌‌خواستند کتابی درباره‌ بدبختی و سیه ‌روزی خویش بخوانند. از این رو، شوپنهاور به سختی از مردم رنجید و نسبت به اجتماع بدبین گشت. شانزده سال پس از انتشار این کتاب، به شوپنهاور خبر رسید که بخش بزرگی از نسخه های چاپی کتاب را به جای کاغذ باطله فروخته ‌اند.

    شوپنهاور همه‌ باورها و آرای خود را در این کتاب گنجانید؛ تا آنجا که کتاب های دیگر او، تنها شرح این کتاب به شمار می رود. وی در سال 1836، رساله‌ای به نام “اراده در طبیعت” منتشر کرد که تا اندازه‌ای در کتاب “جهان همچون اراده و تصویر”، که در سال 1844 منتشر شد، گنجانیده شده‌ بود. او در سال 1841، کتابی به نام “دو مسئله‌ بنیادی اخلاقی” نوشت و در سال 1851، کتابی به نام “مقدمات و ملحقات” را منتشر کرد که می‌توان آن را به “پیش غذاها و دسرها” نیز برگردان کرد. این کتاب به انگلیسی به نام “مقاله ها” یا “رساله ها” برگردان شده است و از خواندنی‌ترین آثار او به شمار می رود. شوپنهاور در ازای نوشتن آن، تنها ده جلد از نسخه های چاپی آن را دریافت کرد. با چنین شرایطی، خوشبین بودن دشوار است.

    شوپنهاور آرزو داشت که فلسفه‌ خود را در یکی از دانشگاه های بزرگ آلمان تدریس کند؛ این فرصت در سال 1822 پیش آمد و وی را به عنوان دانشیار به دانشگاه “برلین” فرا خواندند. او از روی عمد، همان ساعاتی را که هگل در آن درس می داد، برای تدریس برگزید و بر این باور بود که دانشجویان به او و هگل همچون آیندگان خواهند نگریست؛ ولی به دلیل عدم پیشباز دانشجویان، ناگزیر شد در اتاق خالی تدریس کند. از این رو، از امر تدریس کنار گرفت و برای انتقام، هجونامه‌های* تلخی بر ضد هگل نوشت. در سال 1831، بیماری وبا شهر “برلین” را فرا گرفت و هگل و شوپنهاور هر دو گریختند، ولی هگل پس از بازگشت، گرفتار بیماری شد و پس از چند روز درگذشت. شوپنهاور به “فرانکفورت” رفت و مانده عمر هفتاد و دو ساله‌ی خود را در آنجا سپری کرد.

    دانشگاه ها از او و آثارش بی‌خبر بودند؛ گویا هر پیشرفت مهم فلسفی می‌بایست بیرون از فضای دانشگاه صورت گیرد. نیچه می‌گوید:

    “هیچ چیز، دانشمندان آلمان را مانند عدم شباهتی که میان شوپنهاور و آنان بود رنج نداد.”

    سرانجام، شوپنهاور به نام‌آوری رسید و نزد همگان، پرآوازه گشت. مردم طبقه‌ متوسط از وکلا و پزشکان و بازرگانان، او را فیلسوفی یافتند که با واژه های بر سروسدای مظنونات [ =پندارها ] دانش الهی سر‌ و ‌کار ندارد؛ بلکه دیدگاهی پذیرفتنی درباره‌ رویدادها و زندگی روزانه دارد. اروپایی که از بردباری ها و کوشش های 1848 سرخورده بود، به پیشباز این فلسفه که بازتاب نومیدی 1815 بود، رفت. حمله دانش به الهیات، نفرت سوسیالیسم از تهیدستی و جنگ و اجبار حیاتی درگیری برای زندگی؛ همگی عواملی بودند که سبب نام‌آوری شوپنهاور شدند.

    وی با آزمندی، همه‌ گفتارهایی را که درباره او می‌نوشتند، می خواند؛ از دوستان خود درخواست کرده ‌بود که هرچه درباره‌ او چاپ می‌شود، برایش بفرستند. در سال 1854، واگنر نسخه‌ای از “حلقه نیبلونگ” را به همراه ستایشی از فلسفه موسیقی شوپنهاور برای او فرستاد. بدین ترتیب، این بدبین بزرگ در سنین پیری تا اندازه‌ای خوشبین گردید؛ پس از غذا به گرمی، فلوت می‌نواخت و از روزگار سپاسگزار بود که او را از آتش جوانی رهانیده ‌است. در سال 1858و در هفتادمین سال زایش وی، از همه بخش‌های اروپا، سیل تبریک و شادباش به سوی او روان گردید.

    شوپنهاور تنها دو سال پس از کسب چنین آوازه‌ای زنده ماند و در 21 سپتامبر 1860، ]در فرانکفورت[ هنگامی که به تنهایی سرگرم خوردن صبحانه بود و گویا تندرست به نظر می‌رسید؛ درگذشت. [در اتاق کارش دو مجسمه‌ برنزی وجود داشت: یکی از کانت و دیگری از بودا]

    گردآوری و ویرایش: مریم فودازی

    برگرفته از:
    – ویل دورانت، تاریخ فلسفه، برگردان عباس زریاب، چاپ هجدهم، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تابستان ۱۳۸۴.
    – تافه، تامس؛ فلسفه ی آرتور شوپنهاور؛ برگردان عبدالعلی دست غیب؛ نشر پرسش، 1379.

    * سروده‌ای که در آن، کسی را دشنام دهند یا سرزنش کنند.

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    الیکا عبدالرزاقی بازیگرسینما، تئاتر و تلویزیون زاده۱۸ مرداد۱۳۵۸در تهران است. وی دختر سوسن فلکی مقدم می باشد. عبدالرزاقی فارغ‌التحصیل آموزشگاه هنری سمندریان، لیسانس ادبیات نمایشی است. او همسرامین زندگانیاست و دو برادر دارد.

    عکس های جدید ایلیکا عبدالرزاقی 93

    امین زندگانی و همسرشایلیکا عبدالرزاقیدر کنار رضا یزدانی و همسر و دخترش

    امین زندگانی و همسرشایلیکا عبدالرزاقی

    ایلیکا عبدالرزاقیو همسرش امین زندگانی -مراسماختتامیه شاهگوش

    عکسایلیکا عبدالرزاقی

    عکسایلیکا عبدالرزاقی و شوهرش امین زندگانی

    سحر ذکریا و الیکا عبدالرزاقی

    کارنامه بازیگری

    سینما
    • زنان ونوسی، مردان مریخی(کاظم راست‌گفتار- ۱۳۹۱)
    • فرزند صبح(بهروز افخمی- ۱۳۸۷)
    • نسل جادویی(ایرج کریمی- ۱۳۸۵)
    • جایی برای زندگی(محمدرضا بزرگ‌نیا- ۱۳۸۲)
    تلویزیون
    • شوخی کردم(مهران مدیری- ۱۳۹۲)
    • گنج مظفر(مهران مدیری- ۱۳۹۲)
    • سریال ویلای من(مهران مدیری- ۱۳۹۱)
    • سریال ساخت ایران(محمدحسین لطیفی- ۱۳۹۰)
    • سريال قهوه تلخ(مهران مدیری- ۱۳۸۹)
    • سريال‌ ‌‌ميوه ممنوعه(حسن فتحي- (۱۳۸۶)
    • سریال مرد هزار چهرهمهران مدیری – ۱۳۸۶
    • سریال باغ مظفر(مهران مدیری- ۱۳۸۵)
    • همیشه مادر – فیلم نود(شاهد احمدلو- ۱۳۸۵)
    • باران بهاری(مسعود رشیدی- ۱۳۸۴)
    • مزرعه کوچک(سیروس مقدم- ۱۳۸۳)
    • این سه نفر(اصغر توسلی- ۱۳۸۲)
    • وارث(۱۳۸۲)
    • آواز مه(حسین علی لیالستانی- ۱۳۸۲)
    • تلخ و شیرین(حمید فرخ‌نژاد- ۱۳۸۲)
    • جست‌وجو در شهر(حسن هدایت- ۱۳۸۱)
    • سریال چند دقیقه زندگی(۱۳۸۰)
    • سریال دختران(اصغر توسلی- ۱۳۷۹)
    • پروانه طلایی – فیلم نود(مسعود نوابی- ۱۳۷۸)
    • سریال گمشده(مسعود نوابی- ۱۳۷۷)
    فیلم کوتاه
    • دندان آبی(هومن سیدی)
    • یک منهای بی‌نهایت(رسول قاسمی)
    • صفر(رضا سنجابی)
    • دعوت(مهدی کرم‌پور)
    تئاتر
    • 33% نیل سایمون(افسانه ماهیان- ۱۳۹۱)
    • ملاقات با بانوی سالخورده(حمید سمندریان- سال ۱۳۸۷)
    • امروز دوستت ندارم(علی هاشمی- جشنواره بانوان ۱۳۸۶)
    • از خواب تا مهتاب(علی هاشمی- جشنواره بانوان ۱۳۸۵)
    • الوتریا(وحید رهبانی-محمد رضا جوزی- ۱۳۸۳)
    • مرد اتفاقی(وحید رهبانی- ۱۳۸۳)
    • اتوبوسی به نام هوس(افسانه ماهیان- ۱۳۸۰)
    • بهجت(حسین عاطفی- ۱۳۸۰)
    • نقش زن(علی هاشمی- ۱۳۷۹)
    • دایره گچی قفقازی(حمید سمندریان- ۱۳۷۷)

    جوایز

    • برنده تندیس حافظ بهترین بازیگر زن کمدی از دوازدهمین جشن سینمایی،تلویزیونی دنیای تصویر برای بازی در سریالقهوه تلخ- ۱۳۹۱

    عکس زیبا ایلیکا عبدالرزاقی و شوهرش امین زندگانی

    عکسایلیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

    کامل ترین گالریعکسایلیکا عبدالرزاقی

    عکسایلیکا عبدالرزاقی در نمایش تئاتر

    عکسایلیکا عبدالرزاقی و بهنوش بختیاری

    جدیدترین آلبومعکسایلیکا عبدالرزاقی

    به روزترین گالریعکسایلیکا عبدالرزاقی

    کامل ترین آرشیوعکسایلیکا عبدالرزاقی

    بترین آلبومعکسایلیکا عبدالرزاقی

    جذاب ترینعکس های زیبا و دیدنی ایلیکا عبدالرزاقی

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    «آبراهام لینکلن Abraham Lincoln » ( زاده ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ مصادف با یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۱۸۷ خورشیدی-درگذشته ۱۵ آوریل ۱۸۶۵ مصادف جمعه ۲۶ فروردین ۱۲۴۴ خورشیدی) شانزدهمین رئیس‌جمهور آمریکا بود.
    «آبراهام لینکلن» (همزمان با چارلز داروین) در خانواده ای فقیر و در کلبه ای چوبی در مزرعه «سینکینگ اسپرینگ» به دنیا آمد. پدرش «توماس لینکلن» و مادرش «ننسی هانکز» نام داشت و هر دو بی سواد بودند. آبراهام یک خواهر بزرگتر به نام سارا لینکلن داشت که در سال 1805 به دنیا آمد. برادر کوچک وی، توماس در اوان کودکی جان سپرد.
    والدین آبراهام عضو کلیسای پروتستان بودند که به دلیل رد حمایت از برده داری، از کلیسای بزرگ جدا شده بود. وی از دوران کودکی برخورد زیادی با احساسات ضد برده داری داشت.

    با این وجود، هرگز به کلیسای پدر و مادرش و یا کلیساهای دیگر نپیوست. در سال 1816، زمانی که لینکلن 7 ساله بود، همراه با پدر و مادرش به بخش بری هند نقل مکان کرد. در این ناحیه، در کلبه‌ای چوبی و بدون در و پنجره زندگی می كردند كه کف آن پر از علف‌های وحشی بود. رختخواب‌هائی که تشک‌های آن را با برگ خشک پر کرده بودند، یک یا دو چهار پایه، یک میز و یک کتاب مقدس، همه اثاث و دارایی آنها را تشکیل می داد. او بعدها پی برد که این جابجایی بعضاً به دلیل برده داری و نیز به علت مشکلات اقتصادی موجود در کنتاکی صورت گرفته است. در سال 1818، مادرش در سن 34 سالگی و بر اثر عارضه ای جان باخت. اندک زمانی بعد، پدر لینکلن با سارا بوش جانستون ازدواج کرد. سارا، لینکلن را مانند بچه های خودش بزرگ کرد و در مقایسه لینکلن با پسر واقعی خودش چنین گفت : «هر دو بچه های خوبی بودند. اما اکنون که دیگر هیچکدام نیستند، باید بگویم که آبراهام بهترین پسری بود که در تمام عمرم دیدم » ( لینکلن، نوشته دیوید هربرت دونالد، 1995).

    تحصیلات رسمی او احتمالاً فقط 18 ماه آموزش، آن هم به وسیله معلمان غیر رسمی بوده است. در واقع، او خود آموخته بود، هر کتابی كه می توانست، قرض می گرفت و می خواند. بر انجیل، آثار ویلیام شکسپیر، تاریخ انگلستان و تاریخ آمریکا کاملاً مسلط بود و خود شیوه ای بسیار ساده برای سخن گفتن برگزید که حضار را – که به سخنان پرطمطراق عادت کرده بودند – متحیر می ساخت. روزی کتابی کهنه و موش خورده از شرح زندگی واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت فراوان خواند و بقدری شیفته آن شد که شاید اساس فکری و شخصیت ترقی جوی آبراهام متاثر از آن باشد.

    در ۱۸ سالگی، در دکانی کوچک مشغول به كار شد. در ۱۵ مایلی خانه‌اش، دادگاههائی در فصول معینی از سال تشکیل می‌گردید. لینکلن گهگاه صبح زود خود را به ‌آنجا می‌رسانید و پس از آنکه تمام روز خود را به شنیدن سخنان قاضیان و دادستان و متهمان می گذراند، شامگاهان به خانه باز می‌گشت. او کتاب « قانون اساسی تجدید نظر شده ایالت ایندیانا» را نیز برای مطالعه به عاریه گرفت. مدتی نیز به كمك برادر ناتنی خود، کشتی بی بادبان مسطح می‌ساخت و چون با دقت فراوان این کار را به انجام رسانید، صاحب کار، تصدی یک کارخانه و همچنین دکان بزرگی در نیوسالم را به او واگذار نمود. لینکلن با مشتریان رفتار خوبی داشت. یکبار از یک مشتری اشتباهاً حدود ۶ سنت اضافه گرفته بود، شب هنگام دو سه مایل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتری پس بدهد.

    لینكلن كه در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با ناكامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شكست خورد و دو بار در كار تجارت ناكام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امكان داشت كه از همه چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نكرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ آمریكا شد. لینكلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید وی در این مورد بیان داشت:

    « راهی خسته كننده و لغزنده بود، یك پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن».

    آبراهام لینكلن پسر یك كفاش بود و زمانی كه رئیس جمهور آمریكا شد، طبعاً همه‎ اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند.
    در اولین روزی كه می‎رفت تا نطق افتتاحیه‎ خود را در مجلس سنای آمریكا ارائه دهد، درست موقعی كه داشت از جا برمی‎خاست تا به طرف تریبون برود، اشراف زاده ا‎ی بلند شد و گفت : « آقای لینكلن، هر چند شما بر حسب تصادف پست ریاست جمهوری این كشور را اشغال كرده‎اید، اما فراموش نكنید كه همیشه به همراه پدرتان به منزل ما می‎آمدید تا كفش‎های خانواده‎ ما را تعمیر كنید و در این جا خیلی از سناتورها كفش‎هایی به پا دارند كه پدر شما آن‎ها را ساخته است. بنابراین، هیچ گاه اصل خود را از یاد نبرید». این مرد فكر می‎كرد با این كار او را تحقیر می‎كند؛ اما انسان‎های عالیقدر فراتر از تحقیرند. آبراهام لینكلن گفت :

    « من از شما سپاسگزارم كه درست پیش از ارائه اولین خطابه‎ام به مجلس سنا، مرا به یاد پدرم انداختید. پدرم چنان طینت زیبایی داشت، چنان هنرمند خلاقی بود كه هیچ كس قادر نبود كفش‎هایی به این زیبایی بدوزد. من خوب می‎دانم كه هر كاری هم انجام دهم، هرگز نمی‎توانم آن قدر كه او آفرینش‎گر بزرگی بود، رئیس جمهور بزرگی باشم. من نمی‎توانم از او پیشی بگیرم. در ضمن، می‎خواهم به همه‎ شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم، اگر كفش‎های ساخت دست پدرم پاهایتان را آزار می‎دهد، من هم این هنر را زیر دست او آموخته‎ام. البته من كفاش قابلی نیستم، اما حداقل می‎توانم كفش‎هایتان را تعمیر كنم. كافی است به من اطلاع بدهید تا خودم شخصاً به منزلتان بیایم ».

    سكوتی سنگین بر فضای مجلس حكمفرما شد.

    لینكلن تلاش بسیاری برای لغو بردگی نمود و تصمیم گرفت تا برده فروشی را بطور قطع براندازد. وی در 23 سپتامبر 1862به اعضای کابینه گفت، من با خدای خود عهد کرده‌ام که این عمل را انجام دهم و به دنبال آن، اعلامیه آزادی را صادر نمود که به موجب آن، چهار میلیون برده آزاد می شدند. این اقدام لینكلن، بزرگترین حادثه قرن نوزدهم به شمار می‌رود.

    نامه به معلم پسرش

    به پسرم درس بدهید
    او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند،
    اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.
    به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود.
    به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
    می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.

    به او بیاموزیدکه از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
    اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید.
    به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گل های درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود.
    به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد.
    به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد.
    به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.
    به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند.
    ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند.
    به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.
    به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست.
    به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
    در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.

    توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.

    جان ویلكس بوث،قاتل آبراهام لینکلن

    « جان ویلكس بوث John Wilkes Booth » قصد ربودن رئیس جمهور را داشت تا در عوض آزادیش، خواهان آزاد کردن زندانیهای هم پیمانها شود. اما در 11 آوریل 1865 لینکلن در خارج از کاخ سفید سخنرانی ایراد کرد و از دادن حق و حقوق سیاهان دفاع کرد. این امر خشم بوت را، که در جمع مستمعین حضور داشت برانگیخت و در نتیجه نقشه اش را برای ربودن لینکلن تغییر داد و تصمیم گرفت او را ترور کند.
    با به پایان رسیدن جنگ، لینکلن و گرانت مدام با یکدیگر دیدار و ملاقات داشتند. هر دو با هم برای بازسازی برنامه ریزی می کردند و برای همگان مشخص بود که آنها احترام زیادی برای یکدیگر قائل بودند.

    در آخرین دیدارشان در 14 آوریل 1865، لینکلن،گرانت را برای دیداری در بعد ازظهر آن روز دعوت کرد اما گرانت دعوت را نپذیرفت. و در نهایت نامزد و خواهر ناتنی اش قبول کردند بروند. جان بوت که بازیگری مشهور و جاسوس همپیمانان در مریلند بود خبردار شد که قرار است رئیس جمهور و همسرش و گرانت به تئاتر بروند. بوت که در نقشه ی اولیه اش برای ربودن لینکلن ناکام شده بود، همدستانش را خبر کرد و اعلام کرد که قصد کشتن لینکلن را دارد. دیگران نیز موظف شدند معاون وزیر، اندرو جانسون و وزیر کشور، ویلیام سوارد را به قتل برسانند.

    ترور در سالن تئاتر

    لینکلن بدون محافظ اصلی اش، وارد هیل لمون، در نمایش ” پسر عموی آمریکائیمان” در تئاتر فورد شرکت کرد. در همان حالی که تنها محافظ او مشغول قدم زدن بود. و لینکلن در جای خود در اتاقکی در بالکن نشسته بود، بوت وارد شد و در پشت اتاقک خود را مخفی کرد و منتظر خنده دار ترین صحنه تئاتر ماند به این امید که صدای خنده مانع شنیده شدن صدای شلیک گلوله شود. بر روی صحنه شخصیتی به نام سرود اندری (هری هاک)بازی می کرد همینکه صدای خنده حاضرین بلند شد بوت وارد اتاقک رئیس جمهورشد و گلوله ای بر سر او شلیک کرد. گلوله از کنار گوش چپ لینکلن وارد شد و در پشت کره چشم راستش قرار گرفت. هنری رابتن برای لحظه ای با بوث دست به یقه شد، اما بوث با ضربه چاقو خود را رها کرد. سپس بوث فریاد زد:
    « این دست فدای ستمکاران» و فرار کرد. 12 روز دنبال قاتل فراری گشتند، ماموران فدرال به رهبری وزیر جنگ، ادوین استانتون، در جستجوی او بودند تا اینکه بالاخره او را در طویله ای در ویرجینیا مورد اصابت گلوله قرار دادند، او اندکی بعد مرد. از دیگر همدستان بوث نیز تنها یک نفر تقریباً موفق به ترور هدفش شد:

    لویس پول به سودارد، وزیر جنگ حمله کرد و او را به شدت مجروح نمود.

    دکتر چارلز میل، جراح ارتش، به سرعت زخم لینکلن را ارزیابی کرد و آن را مهلک و کشنده تشخیص داد. رئیس جمهور از داخل تاتر به خیابان آوردند و او به مدت 9 ساعت در خیابان در حالت کما بود. متخصصان بسیاری بر بالین او آمدند، از جمله ژنرال جوزف بارتر، جراح ارتش آمریکا. او لینکلن را معاینه کرد و تشخیص داد که در چند جا جمجمه آسیب دهده و گلوله در 6 اینچی داخل مغز جای گرفته. لینکلن دیگر به هوش نیامد و در ساعت 7:22 بعد از ظهر رسماً مرگ او را اعلام کردند. در مورد گفته های استانتون پس از مرگ لینکلن، تاریخ نویسان اختلاف نظر دارند. همه توافق دارند که او سخنش را با این عبارت شروع کرد که “هم اکنون لینکلن به …. پیوست. اینکه واژه جا افتاده تاریخ بوده یا فرشتگان معلوم نیست.

    پس از ترور

    در موزه پزشکی ارتش که هم اکنون موزه ملی پزشکی و سلامت نامیده می شود، برخی از وسائل مربوط به ترور نگهداری می شود. هم اکنون در موزه گلوله هایی از اسلحه ی درینگر شلیک شده اند، تکه هایی از جمجمه لینکلن و لباس جراح که به خون لینکلن آغشته است در معرض نمایش گذاشته شده.

    طی مراسمی جنازه آبراهام لینکلن را با قطار به ایالت ایلینویز بردند و ملت در سوگ مردی نشستند که در نگاه عده ای ناجی ایالات متحده بود. کاپرهد ها که وی را یک یاغی بی قانون می دانستند با مرگش به شادی و سرور پرداختند. وی در قبرستان اوک ریج در اسپرینگفیلدز ایلینویز دفن شد و در سال 1874 یک بنای 177 فوتی(54 متری) به همراه انبوهی از مجسمه های برنزی در اطراف مقبره اش ساخته شد. در سال 1901 رابرت تاد لینکلن برای جلوگیری از دزدیده شدن بقایای جسد پدرش مقبره آبراهام را نبش قبر کرد و وی را مجدداً در زیر سیمانی به ضخامت چندین فوت دفن کرد.

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    عکس تبریک سال نو مهدی پاکدل و همسرش بهنوش طباطبایی

    تبریک سال 95 مهدی پاکدل و همسرش بهنوش طباطبایی

    جدیدترین عکس هایمهدی پاکدلو همسرشبهنوش طباطبایی- شهریور ماه94

    مهدی پاکدل،شهرام حقیقت دوست و امیر جعفری

    سرگرم دیدن بازیایران و امریکا– 31 خرداد 94

    مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی-جشن حافظ 94

    مهدی پاکدلوعاطفه رضویدر نمایش «امر ملوکانه»

    بهنوش طباطبایی و مهدی پاکدل – اکران فیلم تمشکاسپند 93

    مهدی پاکدل و همسرش بهنوش طباطبایی| سی و سومین جشنواره فیلم فجر

    فاطمه معتمدآریا ،مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی

    مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی

    مهدی پاکدل و همسرش بهنوش طباطبایی

    مهدی پاکدل و همسرش بهنوش طباطبایی

    عکس جدید مهدی پاکدل و همسرش بهنوش طباطبایی – شهریور 93

    عگس جدید مهدی پاکدل و همسرش بهنوش طباطبایی – امرداد 93

    در کتابفروشی حسین پاکدل (برادر مهدی پاکدل)

    عکس جدید مهدی پاکدل – گل آفتاب گردون

    مهدی پاکدل(زاده سال۱۳۵۹دراصفهان)بازیگرتیاتر،سینماوتلویزیونایراناست. وی دانشجوی انصرافی رشته گرافیک دانشگاه آزاد ، واحد تهران مرکز است. مهدی پاکدل برادر کوچک ترحسین پاکدلنویسنده ، مجری و کارگردان ایرانی است.

    ازدواج

    وی در تاریخ ۱۳ اسپند 1389 بابهنوش طباطبایی ازدواج کرد.

    تیاتر (تئاتر)

    • جنبش انفیه در کلکته (سیروس شاملو، ۱۳۷۶)
    • ریچارد سوم (داوود رشیدی، ۱۳۷۸)
    • سیاها(حامد محمد طاهری، ۱۳۷۸)
    • بعد از مگریت (مریم مجد، ۱۳۷۹)
    • دیر راهبان (فرهاد مهندس پور، ۱۳۸۰)
    • پای دیوار بزرگ شهر (حسن معجونی، ۱۳۸۱)
    • قهوه تلخ (شبنم طلوعی، ۱۳۸۲)
    • روی زمین (افروز فروزند، ۱۳۸۲)
    • بی شیر و شکر (مهرداد ضیاییوحمید امجد، ۱۳۸۳)
    • همسایه آقا (حسین کیانی، ۱۳۸۵)
    • می خوام بخوابم (رضا گوران، ۱۳۸۶)
    • یرما (رضا گوران، ۱۳۸۶)
    • ماچیسمو(محمد یعقوبی، ۱۳۸۷)
    • خشکسالی و دروغ(محمد یعقوبی، ۱۳۸۸)
    • اهل قبور (حسین کیانی، ۱۳۸۸)
    • داستان یک پلکان (رضا گوران، ۱۳۸۸)
    • نوشتن در تاریکی(محمد یعقوبی، ۱۳۸۹)
    • حضرت والا(حسین پاکدل، ۱۳۸۹)
    • برهان (محمد یعقوبی، ۱۳۹۱)

    فیلم‌ های سینمایی

    • آبی (حمید لبخنده، ۱۳۷۸)
    • ماجراهای اینترنتی (حسین قناعت، ۱۳۸۲)
    • ماهی‌ها عاشق می‌شوند(علی رفیعی، ۱۳۸۳)
    • شبانه(امید بنکداروکیوان علیمحمدی، ۱۳۸۴)
    • مصائب دوشیزه (مسعود اطیابی، ۱۳۸۵)
    • مخمصه(محمدعلی سجادی، ۱۳۸۵)
    • دایره زنگی(پریسا بخت‌آور، ۱۳۸۶)
    • بدون اجازه(مرتضی احمدی هرندی، ۱۳۸۹)
    • نفوذی
    • آزاد راه (۱۳۸۹)
    • محمد ساختهمجید مجیدی(۱۳۹۰)
    • تمشک (1392)

    فیلم‌های تلویزیونی

    • یک روز معمولی (حسن فتحی، ۱۳۸۲)
    • گزارش یک اعدام (ابراهیم شیبانی، ۱۳۸۶)
    • استخوان (فرهاد علیزاده آهی، ۱۳۸۶)
    • ضامن (منوچهر هادی، ۱۳۸۶)
    • دوباره بهار (راما قویدل، ۱۳۸۷)
    • عزیزی که ناپدید شد (منوچهر هادی، ۱۳۸۸)
    • هویت (مسعود فروتن، ۱۳۸۹)

    مجموعه‌های تلویزیونی

    • با من بمان (حمید لبخنده، ۱۳۸۱)
    • مروارید سرخ (شاپور قریب ومسعود رسام، ۱۳۸۳)
    • خاموشی دریا (حسین عاطفی، ۱۳۸۴)
    • اولین شب آرامش (احمد امینی، ۱۳۸۴)
    • ما چند نفر (فیاض موسوی، ۱۳۸۵)
    • بی‌گناهان (احمد امینی، ۱۳۸۶)
    • شب می‌گذرد (راما قویدل،۸۷)
    • گمشده (راما قویدل، ۱۳۸۸)
    • ستایش(سعید سلطانی، ۱۳۸۹)

    شبکه نمایش خانگی

    شام ایرانی(بیژن بیرنگ)1390

    شاهگوش (داوود میر باقری) 1392

    بهنوش طباطبایی در نمایش «فصل شکار بادبادک ها»

    نمایش «فصل شکار بادبادک ها» با بازیبهنوش طباطبایی

    بهنوش طباطبایی وفاطمه معتمد آریا-جشن حافظ 94

    بهنوش طباطباییو خواهرش تینوش طباطبایی

    بهنوش طباطبایی| سی و سومین جشنواره فیلم فجر

    بهنوش طباطبایی – دریافت جایزه حافظ

    بهنوش طباطبایی(متولد۲۷ اردیبهشت۱۳۶۰)،بازیگراهلایراناست. تحصیلات ویلیسانسمهندسی کامپیوتراست و یک دوره بازیگری دردانشکده هنرهای زیبایدانشگاه تهرانگذرانده‌ است.

    فیلم‌ ها

    سینمایی

    • قصه عشق پدرم(۱۳۹۱)
    • گام‌های شیدایی(۱۳۹۱)
    • آزادراه(۱۳۸۹)
    • پوست موز(۱۳۸۷)
    • کلاغ پر(۱۳۸۶)
    • مجنون لیلی(۱۳۸۶)
    • پسران آجری(۱۳۸۵)
    • مصایب دوشیزه(۱۳۸۵)
    • غریبه

    فیلم های ویدیویی

    • به فاصله یک نفس(۹۰-۱۳۸۹)

    تله فیلم‌ها

    • گزارش یک اعدام
    • عزیزی که ناپدید شد
    • دستها نگاه می‌کنند
    • قصّه سیمین
    • مادرانه

    تیاتر (تئاتر)

    • ابرهای پشت حنجره
    • برهان
    • داستان یک پلکان
    • سیندرلا

    مجموعه تلویزیونی

    • از یاد رفته(۱۳۹۰)
    • مختارنامه(۱۳۸۹)
    • در مسیر شهبازخانی(۱۳۸۹)
    • چاردیواری(۱۳۸۸)
    • پیله‌های پرواز(۸۴-۱۳۸۳)
    • مسافری از هند(۱۳۸۱)
    • کوی دامون(۱۳۷۸)
    • نو عروس
    • عشق گمشده

    مهدی پاکدل وبهنوشطباطبایی در حال اجرای نمایش

    عروسیبهنوش طباطبایی و مهدی پاکدل

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    عکس های جدیدنیوشا ضیغمی و شوهرش 93

    نیوشا ضیغمی- امین حیایی – بابک برزویه

    نیوشا ضیغمیو همسرش

    نیوشا ضیغمیو همسرش

    عکس جدیدنیوشا ضیغمی- بدون آرایش

    عکس جدید نیوشا ضیغمی و همسرش – کنسرت محمد علیزاده

    مهدی پاکدل،شهرامحقیقتدوست،نیوشاضیغمیوسایربازیگران
    در شببازی ایران و آرژانتین (جامجهانی2014برزیل)

    نیوشا ضیغمیو همسرش آرش پولادخان

    نیوشا ضیغمیو همسرش آرش پولاد خان

    عکس جدید کتایون ریاحی و نیوشا ضیغمی

    نیوشا ضیغمی،بهنوشبختیاری،نسرینمقانلو،رامسینکبریتیو….

    تولد 18 تیر ماه سال 1359 در تهران، دارای مدرک کارشناسی روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی هستم و بازیگری را

    نیوشا ضیغمی جزء آن دسته از بازیگران جوان سینمای ایران است که طی سال‌های اخیر توانست پله‌های موفقیت را به خوبی طی کند. او فعالیت خود را در عرصه بازیگری با آموزشگاه بازیگری سینماگران جوان آغاز کرد و برای مجموعه «در چشم باد» به آقای جعفری جوزانی معرفی شد او با فیلم «پرتقال خونی» در جشنواره فیلم فجر گذشته حضور داشت، اما این‌بار او فقط بازیگر نبود، نیوشا ضیغمی به همراه همسرش «آرش پولادخان» سرمایه‌گذاری این فیلم را هم به عهده داشتند. سال گذشته نیوشا ضیغمی علاوه بر تهیه کنندگی، مرکز پوست و زیبایی خود با نام آدونیس را نیز تاسیس کرد.

    روان‌شناسی کودک خواندم

    متولد 18 تیر ماه سال 1359 در تهران، دارای مدرک کارشناسی روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی هستم و بازیگری را از کلاس‌های بازیگری سینماگران جوان شروع کردم. سال 1382 به پروژه «در چشم باد» آقای جعفری جوزانی معرفی شدم.

    از شکست نمی‌ترسم

    من همیشه به عنوان فردی که می‌خواهد یک زندگی پویا را تجربه کند، زندگی پرفراز و نشیبی را تجربه کرده‌ام و هیچ وقت از ریسک کردن نترسیده‌ام. به نظر خودم راز موفقیت من این است که اول ایمان داشتم به کارهایی که می‌خواستم انجام بدهم و دوم این‌که باور داشتم کاری که می‌خواهم انجام بدهم برایم مهم است و باید انجام بشود، پس کارم را دنبال می‌کنم و سختی‌ها نمی‌تواند مانع من باشد چون از شکست نمی‌ترسم پس حتما به نتیجه می‌رسم.

    پدرم مخالف بود

    وقتی می‌خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی‌کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می‌‌گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می‌داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد.

    بازیگر یعنی

    ….

    به نظر من بازیگر مثل یک کاتالیزور است، شرایط و دغدغه‌های انسان‌هایی که روی کاغذ ترسیم شده‌اند را مانند یک فیلتر از خود عبور می‌دهد و از خود یک شخصیت تازه می‌سازد. حتی این شخصیت می‌تواند آنقدر تاثیرگذار باشد که گاهی وقت‌ها بازیگر خودش را بعد از بازی در آن نقش فراموش کند. کما این‌که من این اتفاق را در زندگی بازیگری‌ام تجربه کرده‌ام. بعد از بازی در فیلم «شوریده» تحولی در زندگی من رخ داد و من را به یک فرد دیگر تبدیل کرد. شهامتی را به دست آوردم که شاید قبلا آن را نداشتم. پس برای من بازیگری حرفه مقدسی است.

    تهیه کنندگی، سلام

    سال گذشته من وارد مسیر تهیه‌کنندگی سینمایی شدم. کار بسیار سختی بود چون معمولا تصور بیشتر مردم از تهیه‌کننده‌ یا یک فرد با تجربه است یا فردی با گیس سفید. بسیاری از افراد آدمی با شمایل من را برای تهیه‌کنندگی دور از تصور می‌دانند. یکی از عللی که من را به سوی تهیه‌کنندگی کشاند فیلمنامه‌های بدی بود که به من پیشنهاد می‌شد. وقتی وارد عرصه تهیه شدم خیلی حرف‌ها شنیدم، مثلا این‌که نیوشا ضیغمی پول می‌دهد تا در فیلم بازی کند، در صورتی که اگر ما کمی منطقی فکر کنیم یک بازیگر وقتی در طول سال از 10 فیلمنامه، هفت فیلمنامه به او پیشنهاد می‌شود چه احتیاجی به این دارد که با پول خود را در سینما ماندگار کند؟

    حتی خیلی‌ها من را ترساندند که شاید اگر وارد این حرفه شوم دیگر تهیه‌کننده‌‌ها به من پیشنهاد بازی نخواهند داد. اما من تصمیم به انجام این کار گرفته بودم و با اراده‌ای که داشتم این کار را به ثمر رساندم و هیچ‌کدام از این اتفاقات برای من رخ نداد.

    نمی‌خواهم بگویم که در این کار از کسی کمک نگرفته ام، بسیاری از دوستان با تجربه من را برای رسیدن به هدفم یاری کردند، همسر من کارش این نبود اما ایشان را ترغیب به سرمایه‌گذاری در سینما کردم و امروز از نتیجه کارم راضی هستم.

    î

    اگر روزی می‌‌توانستم در زمان سفر کنم به قرن نوزدهم می‌‌رفتم، برای این‌که قرن بیست و یکم قرن تکنولوژی است و قرن سرد و پر دغدغه‌ای است ولی قرن نوزدهم قرن احساس و هنر بود.

    î

    خسرو شکیبایی و اکبر عبدی همیشه از استوره های من بودند و هستند

    در سینمای ایران سوپراستار نداریم

    ستاره آدمیست که واجد شرایط ستاره بودن در دنیاست و این شرایط را افراد کمی در سینمای جهان دارند. متاسفانه ما در سینمای ایران ستاره نداریم. مثلا «رابرت دنیرو» را همه سینماگران در دنیا می‌شناسند پس می‌توان به او لقب استار را داد. اما در ایران یکسری از بازیگران هستند که قطعا واجد شرایطی بودند که آنها را با بازیگران همزمان خود متمایز کرده و در نزد مخاطبین دارای ویژگی‌هایی کرده است که به خاطر آنها به سینما می‌روند. از نظر من این هیچ بد نیست بلکه یک نعمت خدادادی است. اینها قابلیت ستاره شدن هم دارند اما شرایطی که برسینمای ما حاکم است این امکان را از آنها گرفته است.

    خوشــــبخــــتم

    ما آدم‌ها همیشه به چیزهایی که نداریم، فکر می‌کنیم، ولی من همیشه در این فکرم که اگر اتفاقاتی که رخ داده اتفاق نمی‌افتاد چه می‌شد؟ در حال حاضر من خودم را انسان خوشبختی می‌‌دانم. تا به امروز به خیلی از چیزهایی که می‌‌خواسته‌ام رسیدم. خدا را صد هزار مرتبه شکر می‌‌کنم که خانواده‌ام سالم هستند و یک خانواده چهارچوب‌دار و سلامت دارم. خیلی‌ها به من می‌گفتند سینما آدم‌ها را از زندگی واقعی دور می‌کند ولی برای من این اتفاق نیفتاد. من الان هم کارم را انجام می‌‌دهم و هم خانواده‌ام را دارم. همیشه تعریفی که من از جامعه درباره یک بازیگر شنیده بودم این بود که اگر یک بازیگر ازدواج کند دیگر نمی‌‌تواند کار کند اما اینگونه نیست همسرم درکنار من است نه در رو به‌روی من… مثلا در روزهایی که من فیلمبرداری داشتم در سرما و گرما و در هر موقعیتی من را درک کرده است. نبودن‌های من و بی‌حوصلگی‌هایم را تحمل کرده و در کنارم بوده است.بیش از همه چیز خانواده‌ام برایم اهمیت دارد. روزی هم که داشتم ازدواج می‌‌کردم آرش به من گفت اگر یک روز من به تو بگویم کار نکن، نمی‌‌کنی؟ گفتم نه، بازی نمی‌‌کنم. چون دلم نمی‌‌خواهد زندگی واقعی من به خاطر کارم آسیب ببیند اما اگر روزی ببینم که کارم به زندگی شخصی‌ام می‌‌خواهد آسیب برساند یا برای یک مدت رهایش می‌‌کنم یا این‌که کمرنگش می‌‌کنم.

    یک خاطره

    در دوران مدرسه بچه خیلی شر و شیطانی بودم و بیشتر اوقات از کلاس اخراج می‌‌شدم، یادم می‌آید ناظمی به نام خانم زارع داشتیم که خیلی از او می‌ترسیدم. یک روز دوستانم به شوخی من را بیرون از کلاس گذاشته بودند و در را گرفته بودند… من آنقدر به در لگد زدم که در شکست و پای من از آنطرف در بیرون آمد و همان لحظه هم خانم زارع سر رسید.

    کعبه مثل هیچ جایی نیست

    آرش پولادخان می‌‌گوید: من تجربه این سفر را از قبل داشته‌ام و از این‌که نیوشا به عنوان همسرم اینبار در کنارم بود خوشحال بودم. همیشه با خود می‌‌گفتم که آیا این اتفاق برای نیوشا هم رخ می‌‌دهد تا در آن لحظه خودش را محک بزند؟ حتی من به محمدرضا گلزار گفتم آنجا که می‌‌رسی حال و هوایت عوض می‌‌شود و از خود بی‌خود می‌‌شوی. وقتی در آن موقعیت قرار می‌‌گیری یادت می‌‌رود تو چه کسی هستی و الان کجایی. شاید شما از کنار صدها انسان در آنجا رد شوی یکی در حال دویدن است و گریه می‌‌کند یکی در حال سجده گریه می‌‌کند. شما متوجه این افراد نمی‌‌شوید شما آنجا فقط خود و خدای خودتان را می‌‌بینید. تمام اعمالتان در یک لحظه مانند یک فیلم از جلوی چشمانتان عبور می‌کنند و بی‌‌اراده اشک در چشمانتان حلقه می‌‌زند. می‌‌دانید هر انسانی شاید بنا به موقعیتی که در آن قرار می‌‌گیرد دچار یک غرور خاص می‌شود ولی آنجا به این باور رسیدم کسانی هم که غرور دارند نمی‌‌توانند خدا را فراموش کنند.

    نیوشا می گوید: نکته دیگری که برای من بسیار جالب بود این‌که خانه خدا شبیه به هیچ جایی از دنیا نیست من روز اولی که وارد مکه شدم در شوک بودم، مانند یک قیامت واقعی است ولی شما زنده آن را تجربه می‌‌کنید، شاید شنیده باشید که در قیامت هیچ کس به فکر کسی نیست و مادر بچه‌اش را نمی‌‌شناسد؛ همه از کنار هم رد می‌‌شوند و هم را نمی‌‌بینند وهمه یکسان هستند. خانه خدا واقعا مانند قیامت است همه یکسان لباس می‌‌پوشند و هیچ تفاوتی ندارند و همه افراد به خدای واحد فکر می‌کنند.

    او در ادامه می‌‌گوید: من وقتی برگشتم مطالبی را خواندم و شنیدم که واقعا شوکه شدم، ما مخارج سفرمان را خودمان پرداخت کردیم و وزارت ارشاد فقط ما را دعوت کرد و سهمیه را به ما داد ولی دیدم عده‌ای عنوان کرده‌اند که این پول بیت المال بوده و این چه کسانی بوده‌اند که به این سفر فرستاده شده‌اند؟ خدا ما را طلبید که به این سفر رفتیم. چرا همیشه از دید ما کسی باید به سفر حج برود که سنی از او گذشته است؟ من بسیاری از افراد را می‌‌شناسم که پول و موقعیت هم دارند ولی طلبیده نمی‌‌شوند. حتی موقعی که گروه هنرمندان اعزام شدند ما پنج روز بعد رفتیم چون هنوز رفتن ما قطعی نبود اما چه کسی می‌‌تواند خواست خدا را عوض کند.

    آرش در تکمیل حرف نیوشا ادامه می‌‌دهد: من به خاطر مشغله کاری واقعا نمی‌‌توانستم به این سفر بروم و این باور من بود که رفتنم غیرممکن است. روزی که گفتند بلیط هواپیما گرفته شده من هنوز امیدوار رسیدن به کاروان نبودم برای همین با کسی خداحافظی نکردم اما انگار همه چیز دست به دست هم داد تا ما به این سفر برویم.

    آرش پولاد خان: خوشحالم

    من از این‌که در این خانواده هستم بسیار خوشحالم. در معرفی خودم باید بگویم متولد شهر اصفهان و 37 ساله هستم و شغل من تجارت نقره است. نیوشا در ادامه صحبت‌های همسرش ادامه می‌دهد: آرش دارد شکسته نفسی می‌‌کند شاید اگر آرش نبود من تهیه‌کننده‌ نمی‌شدم. درست است که کارش سینما نبود اما کار خودش با هنر واقعی عجین شده. آنقدر که هنر ایران در اصفهان قوی است در هیچ شهری نیست. به نظر من به کار نقره و قلم اصفهان در دنیا ظلم شده، و باید برای شناخته شدن آن کاری بکنیم. در کل آرش یک پشتوانه و تکیه‌گاه خوب برای من است.

    جواد عزتی و همسرش مه لقا باقری،کمند امیر سلیمانی و نیوشا ضیغمی

    حدیث میر امینی ، نیوشا ضیغمی ، روناک یونسی و حسام نواب صفوی

    عکسی از علی دایی ، احسان خواجه امیری ،‌محمدرضا گلزار ،‌نیوشا ضیغمی،‌
    شیلا خداداد،مریلا زارعی ،‌الناز شاکردوست ،‌مهناز افشار

    نیوشا ضیغمی ، علی لهراسبی ، محسن یگانه و رضایزدانی

    نیوشا ضیغمی در مراسم ختم پدر حامد بهداد

    نیوشا ضیغمی و مازیار فلاحی

    نیوشا ضیغمی و همسرش آرش پولاد خان

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز

    روشنک عجمیان،سحر قریشی، پرستو صالحی و آرام جعفری

    سحر قریشیو حمید عسکری

    عکس های جدید سحر قریشی 93

    سحر قریشی با کلاهگیس – آذر ماه 93

    فریبا نادری، سارا منجزی وسحر قریشی

    عکس جدید سحر قریشی شهریور 93

    سحر قریشیدر فیلم پنج ستاره

    جذاب ترین عکس های سحر قریشی

    تازه ترین عکس های سحر قریشی

    زیباترین عکس های سحر قریشی

    بیوگرافی

    سحر قریشیزاده۶ دی۱۳۶۶درتهرانبازیگرسینماوتلویزیونایراناست. وی پس از ایفای نقش یلدا در سریالدلنوازانبه شهرت رسید. نخستین کار بازیگری سحر قریشی بازی در فیلملج و لج بازیبه کارگردانیسید مهدی برقعیبود.

    زندگی شخصی و خصوصی سحر قریشی

    وی سابقا همسر مهران اخوان ذاکری بود، این دو چندی پیش طلاق گرفتند.

    نامه همسر سحر قریشی: « از وقتی مشهور شده، از همسر بازیگرم خبر ندارم!زنی را که شش ماه است از او خبر ندارم نمی خواهم». مهران اخوان ذاکری در یادداشتی تاسف انگیز با بیان جزییاتی از زندگی شخصی خود، این گونه از همسر بازیگرش سخن گفته است.

    به روزترین گالری عکس های سحر قریشی

    سحر قریشی و بردارش و حمید لولایی

    سخر قریشی در پشت صحنه فیلم گشت ارشاد

    مصاحبه

    «سحر! تو بینی ات را عمل کرده ای؟» همین نقطه شروع مصاحبه ای بود که موضوعش رواج «جراحی زیبایی» مخصوصاً در میان چهره هایسینماو تلویزیون است.

    منعمل بینیانجام ندادم. یعنی بهتر است بگویم من در کلعمل زیبایینداشتم. نه تزریق گونه، نه عمل بینی و نه هیچ عمل دیگری روی صورتم انجام ندادم. اما حقیقتاً فقط یک بار تزریق ژل لب داشتم. سال گذشته مدتی با تلویزیون کار نمی کردم و زمان جشنواره بود. به پیشنهاد یکی از دوستانم که مدام به من گفت خیلی تغییر می کنی اگر ژل بزنی، وسوسه شدم و پیش دکتری که کل خانواده ما مشتری او هستند رفتم، در کل من عاشق زیبایی هستم و اطرافیان را تشویق به حفظ زیبایی می کنم اما نه برای خودم البته به هر کسی که احتیاج دارد توصیه می کنم اما خودم حس می کنم نیاز به عمل ندارم. قدیم ها عمل زیبایی مختص پیرها بود ولی امروزه می بینیم که جوان ها بیشتر گرایش به این کارها دارند. افراد پیر چون از زیبایی دور می شوند دلشان می خواهد دوباره زیبا شوند.

    کسانی که سن و سالی از آنها می گذرد در گفته هایشان می شنویم که می گویند من جوان تر که بودم پوستم خیلی خوب بود، یا گونه های زیبایی داشتم یا… همین امر باعث می شود که افراد جوان به سمت جراحی و تزریق ژل و بوتاکس بروند اما همانطور که گفتم این روزها جوان ها مدام دلشان می خواهد تغییر کنند. به ۲ علت؛ خود کم بینی و نداشتن اعتماد به نفس.

    با یکی از دوستانم مطب دکتر رفتم که ژل تزریق کنم اما نکته جالب اینکه او این کار را انجام نداد و من مقدار خیلی زیادی ژل به لب بالایم تزریق کردم. چشم تان روز بد نبیند. دکتر من خیلی خوب بود و همیشه می گفت تو با تزریق ژل شبیه فلان بازیگر سینمای تجاری می شوی و من هم جدی گرفتم و این کار را انجام دادم. در آن زمان کار تلویزیونی نداشتم و این ریسک را کردم. اصلاً حال آن روزهایم خوب نبود و گمان می کردم با این تغییر حالم بهتر می شود اما نه تنها بهتر نشد بلکه روز به روز بدتر هم شدم. به خصوص بعد از دیدن واکنش اطرافیانم.
    شاید زیباتر شده بودم اما چون همه مرا می شناختند و از صورتم ذهنیت قبلی داشتند تا مرا می دیدند می گفتند: «وای! تو چرا این کار را کردی؟ سحر با آن صورت بکر به سینما معرفی شده بود.» زمانی که برای نقش یلدا در کار آقای سهیلی زاده انتخاب شدم، او بچه هایی را که انتخاب کرد برای سریال «دلنوازان» دوست نداشت صورت عمل شده ای داشته باشند. من هم صورتم دستکاری نشده بود و همین باعث شد خیلی دیده شوم. صورتم بکر و دست نخورده بود با ابروهای پهن.

    زمانی که ژل تزریق کردم در جشنواره، فیلم های من پخش می شد و به همین دلیل ناچار شدم در جمع حضور پیدا کنم. این در حالی بود که هنوز لب هایم ورم شدیدی داشت و من ناچار بودم نشست مطبوعاتی داشته باشم. وای ی ی… عکس هایی که از من انداختند و حرف ها و حاشیه ها کلی زیاد شد. طرفدارانم ناراحت شده بودند و آنهایی که طرفدارم نبودند همه جا نوشته بودند ما که می گفتیم صورتش عملی است باور نمی کردند حالا لب هایش او را لو داد…

    خیلی از سوپراستارهای ما کلی صورتشان را تغییر دادند و دست کاری کردند اما تا این حد دچار حاشیه نشدند که من شدم. شاید آنها از ورودشان همین گونه آمدند و من نباید این کار را می کردم. من چند روز بعد رفتم پیش دکتر و ژل را تخلیه کردم. درد بسیار شدیدی را تحمل کردم و فهمیدم سحر به عنوان بازیگر اصلاً نباید از این ریسک ها انجام دهد.

    عکس سحر قریشی در کنار فرناز رهنما

    عکس سحر قریشی و فرناز رهنما

    کامل ترین آرشیو عکس های سحر قریشی

    خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد

    برای بازیگری که با تغییرات چهره وارد کار و تصویر شود شاید جراحی زیبایی مشکل نداشته باشد، یعنی اگر من اول ژل تزریق می کردم و بعد برای نقشی انتخاب می شدم ایراد نداشت. در مصاحبه از من پرسیدند، معروفیت بهتر است یا محبوبیت؟ و من گفتم محبوبیت، شهرت می آورد و مهمتر است. من باز هم می گویم من اگر بازیگر شدم حق ندارم دیگر آنقدر به سر و صورتم دست بزنم که ذهنیت مردم را به هم بریزم؛ آنها مرا با شکلی پذیرفتند که وارد این محیط شدم. هنوز سن من کم است و افتادگی پلک، چروک صورت و… ندارم.
    پس نباید دیگر این اشتباه را انجام دهم. من در مدتی انگار بیمار شده بودم و در آن روزها اعتماد به نفس نداشتم و باید حال بدم را با سفر و استراحت خوب می کردم نه با دستکاری صورتم. بدون بی حسی ژل زدم و کلی درد کشیدم و دوباره بدون بی حسی آن را تخلیه کردم. چون داروهای بی حسی روی صورتم اثر نداشت. اگر کسی نیاز به جراحی داشته و پول هم داشته باشد و این کار را انجام ندهد واقعاً آدم نادانی است. می گویند خداوند زیباست و زیبایی ها را دوست دارد؛ پس باید هرکسی به زیباتر شدن فکر کند.

    خودم را همین جوری که هستم دوست دارم

    اگر هر فردی حس کند که خودش را دوست دارد حتی اگر نقصی دارد، این کافی است ولی اگر نقصی وجود دارد که اعتماد به نفس را کم می کند باید آن را رفع کند. مادرهایی که این مصاحبه را می خوانند این نکته را بدانند که بداید از کودکی به دختر و پسرتان اعتماد به نفس بدهید و آنها را تایید کنید. مادر و مادربزرگم همیشه می گفتند: ‌«قربون دختر خوشگلم برم…!» و این ملکه ذهن من شد که صورت زیبایی دارم… و آنقدر این جمله را شنیدم که دیگر باور کردم زیبا هستم و بیشتر باید به درون و سیرت زیبا فکر کنم.
    وقتی سیرت زیبا باشد آن مهربانی و صداقت و پاکی در چشم ها تبلور پیدا می کند و منعکس می شود. بعضی ها زیبایی ظاهری ندارند اما ۲ جلسه که با آنها برخورد می کنیم، می بینیم چقدر این آدم زیباتر از قبل دیده می شود. پس داشتن زیبایی ظاهر، هیچ نیست… بعضی ها هم زیبا بوده اما در اصطلاح عوام، نچسب هستند. آنها آدم هایی هستند که درونشان زیبا نیست و موج منفی دارند.

    هیچ لذتی بالاتر از غذا خوردن نیست!

    اهل رژیم غذایی هستم و از طرف پدر و مادر، ژن چاقی دارم. قدم ۱۷۰ سانتی متر و وزنم ۵۸ کیلوگرم است اما به شدت مراقب وزنم هستم. یک دوره بود که خیلی ورزش می کردم اما الان وقت نمی کنم و فقط رژیم می گیرم و گریه می کنم. بعد از اینکه یک عالمه غذا می خورم کلی گریه می کنم… انگار در دنیا هیچ لذتی بالاتر از غذا خوردن نیست.

    به شدت غذا دوست دارم؛ کاملاً سیر که شدم افسرده می شوم و گریه می کنم؛ طوری که مجبور شدم مشاوره بگیرم. به دکتر گفتم نمی توانم جلوی اشتهایم را بگیرم… سر فیلمبرداری که هستیم اصلاً غذا نمی خورم. دوره ای بود که تا غذا می دیدم، گریه می کردم. که چرا این غذا را جلوی من گذاشتند؟ مرغ پخته را می دیدم می گفتم طفلکی را چرا پختید…؟ دکتر آنقدر با من حرف زد و روش هایی به کار برد که بهتر شدم. رژیم سخت گرفتم و مشاوره هایی که رفتم باعث شد این حالت کمتر شود. برای درمان این حالت ها ظرف غذا را بزرگتر کردم و مقدار غذا را کمتر و این را پذیرفتم که من اشرف مخلوقات هستم؛ باید همه چیز بخورم و دلم برای مرغ و گوسفند نسوزد.

    من هیچ وقت صورتم را جراحی نخواهم کرد

    دوستم بینی اش را ۳ بار عمل کرد و در آخر هم درست نشد. پره بینی دوستم ایراد داشت، سه بار عمل کرد و تنها نقصی که دکتر نتوانست رفع کند، همان پره بینی بود. خب این زیباتر شدن نیست. حتی یکی از دوستانم ژل تزریق کرد و بدنش حساسیت شدیدی به این تزریق نشان داد و لبش کج شد و دکتر گفت دیگر نمی توانم درستش کنم. حتی بعد از تخلیه لبش مثل قبل نشد. با توجه به این اتفاق ها آدم کمی ترسو می شود، البته من ریسک پذیر هستم اما روی صورتم دیگر کاری انجام نمی دهم.

    ورود به سینما آسان است اما…

    اولین بار من برای بازی در فیلم سینمایی «لج و لجبازی» تست دادم و حدود ۶۱ نفر در انتخاب نهایی بودیم و در نهایت کسی را خواستند که شبیه سارا خوئینی ها یا امیر جعفری باشد که قرار بود نقش پدر و مادر من را داشته باشند. نظر نهایی را گریمور و کارگردان با هم می دادند. گریمور گفت گونه هایش شبیه ساراست و با گریم می تواند شبیه تر هم بشود و به این ترتیب، من انتخاب شدم. خانم مهدیه اعرابی، گریمور کسی بود که باعث انتخاب من شد.

    البته زیبایی صورت هم شرط است و بازیگر باید قابلیت دیده شدن را داشته باشد اما بازی من باعث شد که بمانم و دوباره انتخاب شوم. من بازی بیلبورد نیستم اما مطمئناً زیبایی صورت و بازی، هر دو برای ماندن مهم است. ورود به سینما آسان است و ماندن در آن دشوار. تهیه کننده و کارگردان با پول می توانند خیلی ها را وارد کنند ولی آیا آن فرد برای دفعه دوم و سوم هما انتخاب می شود؟ من در مورد خودم می گویم که صورتم بکر و دست نخورده بود یا آن مدل ابروهای یلدا، آن نقش کلی روی ابروی بازیگرها در کارهای بعدی تاثیر گذاشت. یادش بخیر؛ سال ۸۸ من ۲۱ ساله بودم که آن نقش را بازی کردم.

    زیبایی مصنوعی ارزش ندارد

    من به گونه ام ژل تزریق نکرده ام. دروغ گفتن توهین به شعور مخاطب است و عکس بچگی ام را به شما نشان می دهم تا ثابت کنم عمل نکرده ام. به نظر من در دوره ما صورت ها همه یک شکل شده و این اصلاً خوب نیست. لب ها، بینی ها و ابروها همه یک شکل است. خدا آدم ها را متفاوت آفریده و این زیباست؛ نه اینکه در یک مهمانی لباس ها که بر اساس مد همه یک شکل است، بینی ها همه کوچک و سربالا، لب ها هم که هم ژل زده، ابروها هم تتو شده و… آیا این زیبایی مصنوعی ارزش دارد؟ دختری که در ۲۰ سالگی این کارها را انجام می دهد دیگر لطافتی ندارد و وقتی ۴۰ ساله شد دیگر می خواهد چه بکند؟ از لطافت جوانی باید لذت ببریم و این جراحی ها را بگذاریم برای زمانی که زیبایی ما کم می شود و شاید اعتماد به نفس ما را تحت الشعاع قرار دهد.

    سحر دختری لوس و اطواری است؟

    زمانی که فیلم سینمایی «دردسر بزرگ» را بازی کردم، خودم هم در خیابان حس کردم که همه نسبت به من این برداشت را دارند که فردی لوس و نازپرورده هستم. در آن فیلم نقش همسر حامد کمیلی را داشتم. پریسا دختر پولدار و لوسی بود که خیلی ادا داشت و با انگشت اشاره با همه سلام و خداحافظی می کرد. همه در خیابان با من با همان حرکت سلام می کردند و در حالی که هر گونه نقش بازی می کنم اما هنوز هم در ذهن مخاطب همان یلدا باقی مانده ام. من خیلی هم شیطون و پرسروصدا هستم. به شدت مسئولیت پذیرم. با اینکه تک فرزند هستم اما اهل قهر نیستم. باید اعتراف کنم که نق نقو و خواب آلود هستم. از سروصدا فراری ام و در خانه وقتی تنها باشم، هیچ صدایی شنیده نمی شود؛ نه تلویزیون و نه موزیک. در کل آدم شلوغی هستم اما در تنهایی از سروصدا و شلوغی فاصله می گیرم.

    توصیه آخر من به خانم ها

    یک زن کامل، زنی است که سالم باشد. به غذا خوردنش، به پوست و مو و لباس پوشیدن و… اهمیت بدهد. توصیه ام این است که تا ازدواج می کنید زیبایی خود را کنار نگذارید و حس کنید به هدفی که می خواستید رسیدید. من بازیگر هستم و بیشتر به این نکات اهمیت می دهم و حس می کنم من هستم و یک قاب صورت.

    باید زیبا و سالم باشم تا حسم را به مخاطب برسانم اما همه خانم ها باید به این نکات اهمیت بدهند و این اول احترام به خودمان است و در نهایت احترام به بیننده و کسانی که در کنار ما زندگی می کنند. آدمی که سلامت روح داشته باشد می تواند به هم کمک کند. یک زن ایده آل باید به ظاهرش توجه کند. اغلب زن ها می گویند من دیگر مادر شدم و از من گذشته. اگر این زن به خود و سلامت روحش اهمیت ندهد چطور می خواهد آرامش و سلامت را به خانواده و فرزندش منتقل کند؟ پس در هر کاراکتری که هستیم (مادر، همسر، دختر و…) به زیبایی و سلامت روح و جسم باید اهمیت دهیم و نقص هایمان را رفع کنیم.

    الناز شاکردوست وسحر قریشی

    سحر قریشی در کنار مادر وبرادرش

    سینمایی و شبکه خانگی

    سال نام فیلم نوع فیلم کارگردان
    ۱۳۸۸ لج و لج‌بازی سینمایی سید مهدی برقعی
    ۱۳۸۹ سیسیلی‌ها شبکه خانگی روح‌الله حسینی
    ۱۳۸۹ دردسر بزرگ سینمایی مهدی گلستانه
    ۱۳۸۹ همه چی آرومه سینمایی مصطفی منصور یار
    ۱۳۹۰ گشت ارشاد سینمایی سعید سهیلی
    ۱۳۹۰ ساعت شلوغی سینمایی آرش معیریان
    ۱۳۹۰ محرمانه تهران سینمایی مهدی فیوضی
    ۱۳۹۰ نار سینمایی بهاره رضایی
    ۱۳۹۰ دوباره با هم سینمایی روزبه حیدری
    ۱۳۹۰ اکباتان سینمایی مهرشاد کارخانی
    ۱۳۹۰ تو و من سینمایی محمد بانکی
    ۱۳۹۰ نردبان چوبی شبکه خانگی فرشاد ارج
    ۱۳۹۰ سه خط موازی شبکه خانگی محسن افشانی
    ۱۳۹۱ عبور از مه سینمایی داوود بیدل
    ۱۳۹۱ زن. مرد. زندگی… سینمایی مهدی ودادی
    ۱۳۹۱ بچه‌های لواسان شبکه خانگی احمد توکلی
    ۱۳۹۱ نفس سینمایی شهروز شکورزاده
    ۱۳۹۲ پنج ستاره سینمایی مهشید افشارزاده
    ۱۳۹۲ آنچه مردان درباره زنان نمی دانند[۳] سینمایی قربان محمدپور
    ۱۳۹۲ دربست آزادی سینمایی مهرشاد کارخانی
    ۱۳۹۲ نازنین (فیلم ۱۳۹۲) سینمایی مهدی گلستانه
    ۱۳۹۲ آتیش بازی سینمایی بهمن گودرزی
    ۱۳۹۲ روزگاری عشق و خیانت سینمایی داوود بیدل

    مچموعه تلویزیونی

    سال نام سریال سمت کارگردان توضیحات
    ۱۳۸۸ دلنوازان بازیگر حسین سهیلی زاده نقشیلدا
    ۱۳۸۹ شاید برای شما هم اتفاق بیفتد بازیگر محمود معظمی اپیزودشاهد
    ۱۳۹۰ شاید برای شما هم اتفاق بیفتد بازیگر احمد معظمی اپیزوداتفاق خودش می‌افتد

    فیلم تلویزیونی

    سال فیلم تلویزیونی کارگردان پخش
    ۱۳۸۹ حال خوب من بهروز خلج شبکه خانگی
    ۱۳۹۰ نارمک (تهرانپارس) صالح دلدم شبکه خانگی

    دانلود همه عکس های سحر قریشی

    بهترین آلبوم عکس های سحر قریشی

    زیباترین گالری عکس های سحر قریشی

    عکس سحر قریشی

    عکس های جذاب سحر قریشی

    عکس سحر قریشی در لباس عروس و شوهرش

    سحر قریشی و شاهرخ استخری در سریال دلنوازان

    عکس های سحر قریشی

    عکس سحر قریشی

    دانلود فیلم پنج ستاره با با بازی سحر قریشی

    دانلود فیلم ما همه تنهاییم بابازی سحر قریشی

    دانلود فیلم همه چی آرومه با بازی سحر قریشی

    بارداری سحر قریشی در یک ازدواج موقت/به همراه عکس

    توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





    تلگرام ته موویز
© تمامی حقوق مطالب برای وبسایت ته موویز محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع و شرعا حرام می باشد.
طراحی و کدنویسی : پرشین وردپرس
سایت بت اسپات