خيالت
مثل چرت صبحگاهی ست
همه اش با خودم می گويم…
فقط 5 دقيقه ديگر

نگاهش می کنم
شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواهد
به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند

غربت
آن جاست كه آغوشت نيست
نگاه كن وطن چه مرزهای كوچكی دارد

«صبا کاظمیان»

رنگ چشمش را چه می پرسی ز من؟
رنگ چشمش کی مرا پابند کرد؟
آتشی کز دیدگانش سر کشید
این دل دیوانه را در بند کرد

«فروغ فرخزاد»

خيـلی حرف است که تو هــر روز در گلويت خاری کُشنده احساس کنی !
برای کسی که بدانی يک بار هم در عمرش به خاطرِ تو بغــض هم نکرده است…

به افتادن من در خیابان خندیدی
و من همه حواسم به چشمان مردم شهر بود
که عاشق خنده ات نشوند!

با روزنامه های باطله
امروز تمام پنجره ها را تمیز می کند از شب،
کسی که زیستن رابه لحظه دیدارت موکول کرده بود…

«صبا کاظمیان»

يعنـــے ميشود روزی برسد…

که بيايــے …

مرا در آغوش بگيری …

بخواهم گله کنم ….

بگويے هيسسسسس…

همه کابوس ها تمام شد … ؟؟؟

کسی چه می داند که امروز
چند بار فروریختم
از دیدن کسی که
تنها لباسش شبیه تو بود…

دلم کار دست است،
خودم بافتم!
تارش را از سکوت
پودش را از تنهایی،
همین است که خریدار ندارد

توضیحی که بتواند به ما در رفع لینک خراب کمک بکند. مثلا چه کیفیتی و چه قسمتی از این سریال مشکل خرابی دارد.





تلگرام ته موویز